خاطره - صفحه 10

خاطره

‌مقید به نماز اول وقت بود

خواهر شهید «ابراهیم ترابی» می‌گوید: تازه اذان صبح گفته بود شهید آنقدر مقید بود که قبل از اذان بیدار شود و برای نماز خود را آماده می‌کرد.

عشق او به امام زیاد بود

مادر شهید «محمد احمدی آسوری» می‌گوید: پدرش گفت: چون تو سرباز بودی دیگر نباید به جبهه بروی اما پسرم در جواب گفت: من حسین زمانم را تنها نمی‌گذارم. عشق او به امام زیاد بود.

عاشق جبهه‌های جنگ بود

خواهر شهید «ناصر کریمی» می‌گوید: ایشان عاشق جبهه‌های جنگ بود زمانی که به مرخصی می‌آمد، بعد از گذشت چند روز می گفت دلم برای جبهه تنگ شده است.

خاطره شهید «محمدناصر اشتری» از عملیات رمضان

شهید «محمدناصر اشتری» از عملیات رمضان چنین روایت می کند: در مرحله دوم عملیات رمضان موقعیتی پیش آمد که می‌بایست تغییر موضع می‌دادیم و از طرفی سنگری هم وجود نداشت و تانک‌های دشمن نیز ما را کاملاً در دید خود داشتند.

فیلم/ روایتی از عملیات رمضان به زبان شهید «اشتری»

شهید «محمدناصر اشتری» در فروردین ماه سال 1364 به شهادت رسید. روایت این شهید معزز از عملیات رمضان را در ادامه دنبال کنید.

شهادت از دامادی بهتر است

مادرشهید «محمدمهدی دهقان طرزه» می‌گوید:وقتی او به جبهه رفت در وصیت نامه اش نوشت، چون شهادت از دامادی بهتر است، پس بهتر است شما آن ۵۰ تومن را به خاله بدهید. بعد از شهادت ایشان، وقتی لباس او را دیدم، در درون وسایلش دو عدد ۲۰ تومانی بود که خواهرم آن‌ها را به همراه عکس شهید قاب کرد و بر دیوار نصب نمود.

بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود

پدر شهید «رجب برارپور» می‌گوید: اوقات فراغتش را با نقاشی کشیدن و در مساجد و مطالعه کتاب‌های مذهبی سپری می‌کرد. بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود.

مقید به انجام واجبات بود

مادر شهید «نظام علی اکبری» می‌گوید: در انجام واجبات مانند نماز و روزه و دعا و راز ونیاز بسیار مقید بودند و از محرمات دوری می‌کردند.

سرت را برای خدا هدیه بده

پدر شهید «امید پرکار سرخرودی» می‌گوید: به او گفتم اگر نمی‌توانی در عملیات خوب شرکت کنی شرکت نکن و جای خود را به کس دیگر بده تا او بجنگد، جای دیگران را اشغال نکن و اگر عملیات رفتی با روحیه باش و خوب بجنگ و سرت را برای خدا هدیه بده و برو به سمت دشمن.

علاقه شدیدی به قرائت قرآن داشت

پدر شهید «سبحان جعفری جویباری» می‌گوید: در انجام واجبات و مستحبات پایبند بود. مرتب در نماز جمعه و جماعت حضور داشت. انس و علاقه شدیدی به قرائت قرآن داشت. دائماً قرآن تلاوت می‌کرد.

اسارت چند عراقی تنها با یک آفتابه

برادر شهید «علیرضا توکلی واسکس» می‌گوید: یک بچه اصفهانی بود با آفتابه رفته بود دستشویی، وقتی وارد شد دید چند افسر درجه دار عراقی داخل هستند و پشت به او هستند او با نوک آفتابه به پشت آن‌ها زد ان‌ها فکر کردند نوک اسلحه است تسلیم شدند و او آن‌ها را به خاک ریز بچه‌ها آورد زمانی که بچه‌ها این صحنه را دیدند همه از حرکت او که توانسته بود با آفتابه چندتا عراقی را اسیر کند خندیدند.

بچه بود اما رفتاری بزرگانه داشت

پدر شهید «عبدالرضا جباری» می‌گوید: خیلی بچه‌ی با محبتی بود و به همه‌ی اعضای خانواده علاقه‌مند بود. به خانواده کمک می‌کرد. اصلاً اهل دعوا نبود و خواهر و برادر‌ها اگر چیزی به او می‌گفتند آرام و مظلوم بود، بچه بود، اما رفتاری بزرگانه داشت.

عشق در وجود یک رزمنده

پدر شهید «محمد احمدی راد» می‌گوید: ما به ایشان گفتیم آموزش نظامی شما کم است، شما بمان و سال بعدش برو ایشان در جواب گفتند: اگر این جور حساب کنیم که جبهه‌ها خالی می‌ماند، تنها دانش نظامی نیست آنچه که می‌تواند کار لشکر باشد، عشق است که در من وجود دارد و آن کمبود‌ها را جبران می‌کند.

شهیدی که همیشه در مادیات به کمترین‌ها قانع بود

در خاطراتی از شهید ناصر اوجاقلو آمده است: او حتی حقوق ماهیانه‌اش را برای خودش خرج نمی‌کرد. همیشه در مادیات به کمترین‌ها قانع بود و در امور معنوی از دیگران پیشی می گرفت. از خوراک و پوشاک، به حداقل‌ها قناعت می‌کرد.

آرزوی شهادت داشت

برادر شهید «نظرعلی ریواز» می‌گوید: آرزوی شهادت داشت و به خانواده شهدا بسیار ارادت داشت و هر وقت شهیدی را می‌آوردند حتماً به تشیع جنازه شان می‌رفت.

آخرین نصیحت‌های یک پدر به دخترانش

دختر شهید «سیدهاشم باقر هاشمی» می‌گوید: در آخرین اعزامش که داشت می‌رفت به من و خواهرم گفت: مواظب باشید. نصیحت می‌کنم که هیچ وقت پای خود را از گلیم خود دراز نکنید. مواظب برادرتان باشید، چون من دیگر نیستم و این یادتان باشد. زمانی این حرف‌ها را به یاد می‌آورید که من دیگر بین شما نیستم و ترکش و خمپاره به قلبم می‌خورد.

حالت معنوی خاصی در او ایجاد شد

برادر شهید «سیدحسن ایزدهی» می‌گوید: کاملاً معلوم بود که فضای جبهه بر او تأثیر گذاشته است. خصوصاً در سنگر‌ها حالتی از او می‌دیدم که پیدا بود یک حالت معنوی ماندگار در او ایجاد شد.

طعم شیرین شهادت بعد از فرمان امام

یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس می‌گوید: بعد از عملیات کربلای 4 امام خمینی(ره) فرمانی داد که همه رزمندگان برای اجرای آن به صف شدند حتی آنان که زخمی و مجروح بودند.

«داود» به قولش وفا کرد

برادر شهید «داود ابراهیم خانی» می‌گوید: او بسیار فعال و تلاشگری بود و روح معنوی او باعث شد تا با زمان شهادتش به قولی که داده بود عمل کند.

همیشه برای جلب رضایت خدا قدم برمی‌داشت

مادر شهید «احمدرضا اسدی کلایی» می‌گوید: همیشه در جهت جلب رضایت خدا قدم برمی‌داشت و در آخر هم خداوند جواب نماز شب‌های او را داده و در زمره‌ی شهیدان قرار داد.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه