مادر شهید محمد علی حسین پور با روایت زندگی فرزندش، از عشق و احساس خود به او و دوران زندگیاش سخن میگوید.
مادر شهید حاتمی منظری خاطراتی از دلاوری و ایمان فرزندش به یاد دارد و تعریف میکند: محمد علی قبل از شهادتش مجروح شد و تیر از کمرش عبور کرده بود و نزدیک پهلویش در آمده بود، ولی هیچگاه از پا نمیافتاد.
زهرا آشفته همسر شهید از خاطرات دوران زندگیاش بیان کرد: شهید بیشتر وقتها یا به دنبال تبلیغ بود و یا در مساجد به نوجوانها درس قرآن میداد و شاگردان بسیاری برای نظام و انقلاب تربیت کرد که یا بعدا به شهادت رسیدند و یا امروز با تقید، حامی امام و انقلاب شدند و این چیزی نبود جز اخلاق نیکوی ایشان که نوجوانان را شیفته و دلبسته راهش میکرد و با جان و دل پذیرای درس و پندشان میشدند.
خانم یوسفی مادر شهید در آستانه هفته دفاع مقدس، خاطراتش را درباره پسر شهیدش مرور و اینچنین روایت میکند: «پسرم از خواب پرید و گفت؛ مامان ديشب خوابی ديدم نميدونم باور ميكني يا اينكه قسم بخورم: خواب ديدم آقای خامنهای با حالت روحانی در حالی كه اسلحهای به دست داشت به طرف من آمد و گفت برخيز فرزندم كه الان وقت نشستن نيست بلكه وقت مبارزه با استكبار است...»
عبدالکبیر اسدی در بیان خاطرات فرزندش گفت: من زندگی را با کار آزاد میچرخاندم و زندگی معمولی داشتم تا اینکه خداوند جواد را به ما داد و پس از آن برکت به زندگی ما سرازیر شد.
سعیده سادات احمدزاده در بیان خاطراتی از همسرش تعریف کرد: شهید به خوابم اومد و گفت که من میخوام خداحافظی کنم و میخوام برم و فکر هم نمیکنم دیگه برگردم.