نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شعر جنگ
دلت اگر چه گرفته،شب از چه، بي ماه است/ بخوان پرنده!سكوت بهار،جانكاه است/ دلت شكسته، پرت خسته،چشمهايت خيس
کد خبر: ۴۷۰۵۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۴

يك روز سرنوشت تو، سر زد به جنگ ها/ چون شيشه اي كه بگذرد، از شهر سنگ ها/ سر زد كه شيشه باشد، اما بايستد
کد خبر: ۴۷۰۵۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۷

نسيم آه وزيد /و من نام آخرين ستاره را/ در دستانم/ مرور كردم/ زمين چون كجاوه اي
کد خبر: ۴۷۰۵۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۷

سرفه كرد و از كنار من گذشت،چفيه پوش آشناي اين محل / او هنوز سر به زير و ساده است،مرد با خداي اين محل/ مي تواني از نگاه زرد او،خوشه هاي درد را درو كني
کد خبر: ۴۶۸۹۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۲

راه مي رد/ سرفه مي كند/ پلك مي زند/ سرفه مي كند
کد خبر: ۴۶۸۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۳

اينجا حلبچه است/ صداي بمب، نفير مرگ، جغرافياي سكوت/ هفت هزار سال راه آمده ام/ هفت هزار بار مرده ام
کد خبر: ۴۶۸۹۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۵

ببين كه مثل يك غزل،پر از هجاي زخمي ام /نسيم درد مي وزد ،به شاخه هاي زخمي ام / در انتهاي اين سفر،سري به خلوتم بزن!
کد خبر: ۴۶۸۹۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۶

زخم تو زخم دل است،كهنه نمي شود اگر/ كهنه كه نه!مي شود،تازه تر و تازه تر/ چرخ زنان مي رسي،مرد ميان دار شهر
کد خبر: ۴۶۸۹۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۲

شبيه ابر شعله ور،دل سوار سوخته/ وفتح كرده قله را،مه شيار سوخته/ هنوز بوسه مي زند،به رد پاي زخم ها
کد خبر: ۴۶۸۹۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۲

انگار دريا،دل به رودي مي سپارد/ برسينه اش،وقتي سرم را مي فشارد/ بابا!دلم مثل نفسهايت،گرفته است اما خجالت مي كشم،باران ببارد
کد خبر: ۴۶۸۹۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۷

من از تراكم انبوه دود مي آيم/ از انتهاي فضايي كبود مي آيم/ خراب و خسته و خونين و خرد و خشم آگين/ غريب و بي كس و غميگن و مات و زخم آجين
کد خبر: ۴۶۷۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸

ستيزه گر مباش!/ اي درفش طغيان‌گر حادثه مادر دستت/ بشنو!/ صداي چاووش را
کد خبر: ۴۶۷۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۸

اگر چه شمعي و از سوختن، نپرهيزي/ نبينمت كه غريبانه، اشك مي ريزي/ بخند!گر چه تو با خنده هم،غم انگيزي
کد خبر: ۴۶۷۴۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

بايد بگويم با تمام شرمساري ها/ چيزي نمي فهمند از بوران،بهاري ها/ اي گرد باد وموج و رود و باد وبارانها!/ اي پادشاه سرزمين بي قراري ها!
کد خبر: ۴۶۷۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

روز ميلاد،سرشانه ي تو،خال افتاد/ مادرت خنده زنان گفت:كه اقبال افتاد/ عشق،همراه تو باليد ولي ساعت وصل
کد خبر: ۴۶۷۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۸

غرش چشمه ي يادهاي تو/ رگ درخت عمر مرا به هيجان مي آورد / پريشان از ريشه هاي خويشم
کد خبر: ۴۶۷۴۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

بر گامهاي خسته مي خندند،نمناكي لبهاي تاولها/ زنجير مي غلطيد ومي پوسيد،در انزواي خشك مفصلها/ اين كفشهاي كهنه مي دانند،من با صداي مرگ،رقصيدم
کد خبر: ۴۶۷۴۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

حلبچه! اي قهرمان/ عيد خون بر تو گوارا باد/ آيه‌هاي مقاومتت را
کد خبر: ۴۶۷۴۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

دست در دست من،/ اينك بگذار،/ تا از اين شهر پر از خاطره ،/ بگويم:
کد خبر: ۴۶۷۴۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

خون در ميان قلب شما، گُر گرفته بود/ حتي هوا، در آن ريه‌ها، گُر گرفته بود/ گفتي: دعا بخوان! كه خدا راحتم كند
کد خبر: ۴۶۷۴۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵