گفتگو با فرزند شهید میثمی:
چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۱۹
پدرم بهمن ماه سال 1365 به شهادت رسيدند و بنده حدود پنج ماه بعد در تيرماه 1366 به دنيا آمدم. خب، هما نطور كه اشاره كرديد من سعادت ديدار حضوري و از نزديك با پدرم در زمان حيات دنيوي ايشان را پيدا نكردم...
نوید شاهد: «مهدی میثمی» فرزند شهید«عبدالله میثمی» فرزند شهیدی است که هیچگاه روی پدر را ندیده است در این گفت و گو از شناخت خود از پدر و چگونگی رفتار و منشی که از شخصیت او آموخته بازگو می کند.

 
شما چند برادر داريد و متولد چه سالي هستيد؟ بنده دو برادر دارم و خودم سومين و كوچكترين آنها هستم.

مي دانيم مادر مكرمه تان شما را در راه داشتند كه پدرتان به شهادت رسيد و چند ماه بعد به دنيا آمديد.

بله، پدرم بهمن ماه سال 1365 به شهادت رسيدند و بنده حدود پنج ماه بعد در تيرماه 1366 به دنيا آمدم. خب، همانطور كه اشاره كرديد من سعادت ديدار حضوري و از نزديك با پدرم در زمان حيات دنيوي ايشان را پيدا نكردم ولي از همه عزيزانم به ويژه مادرم درباره خوبي هاي ايشان زياد شنيده ام. اين عزيزان هميشه مي گويند شهيد ميثمي داراي صفات بارزي همچون حسن خلق، فروتني و ساده زيستي بودند. پدرم با وجود دارابودن مسئوليتي خطير مثل نمايندگي حضرت امام (ره) در اصلي ترين قرارگاه دفاع مقدس، هيچگاه راضي به اطلاع اطرافيان و آشنايان از اين سمت نشدند. در عين حال به ديد و بازديد و جويا بودن احوال فاميل و بستگان اهميت بسياري مي دادند.

از حس و حال فرزند شهيد بودن - آن هم شهيدي در جايگاه آقاي ميثمي - براي ما بگوييد.

گاهي وقت ها يكسري امتيازاتي در بر دارد و با نعمت هايي توأم است كه خدا مي دهد، البته شايد كاستي هايي هم در زندگي نهفته باشد و كمابيش در آن نمايان شود، ولي بهتر است كه هميشه از نعمت ها بهره ببريم. شيريني اينكه پسر يك شهيد باشي و پدرت شهيد ميثمي باشد خيلي زياد است. اين براي بنده يك افتخار است و نعمتي كه بايستي از خدا بابت آن تشكر كنم. البته دوري از پدر ،سختي كم و كوچكي نيست. واقعاً بعضي مواقع اين كمبود ملموس است كه به لطف خدا و دعاهاي امثال شما عزيزان كمرنگ شده است، ولي يك واقعيت غيرقابل انكار اين است؛ با اينكه شهدا در ظاهر پيش ما حضور ندارند، اما تأثير و انرژي به نسبت بيشتري در مقايسه با كساني كه ظاهراً زنده هستند به انسان مي دهند. اگر شهيد ميثمي زنده مي ماند، برايم يك نعمت بزرگ الهي بود.

به هر حال پدر شما به درجه اي رسيدند كه رسيدن به آن علو درجات و منتهاي آمال بيشتر افراد و مؤمنين است. از كمالات و فضايلي كه اين سا لها و در نبود پدر به آن رسيديد بگوييد. شايد به چشم نتوان ديد، ولي قطعاً براي بنده كه پسر شهيد هستم طبيعي است كه حس مي كنم يك نفر مسير زندگي ام را فرماندهي مي كند. البته در تصميم گيري ها و مواقعي كه شرايط زندگي سخت می شود هميشه سايه عموي بزرگوارم حاج آقا امين الله كه حق پدري به گردن ما دارند روي سر ما بوده، مادرم هم هر دو نقش پدر و مادر را براي ما ايفا كرده اند. مادرم فرزند استاد مرحوم شكوهنده و اصفهاني هستند. لطف خدا، حمايت هاي اطرافيان و يك نيروي پنهاني هم هميشه پشتم بوده و كمكم كرده كه حس مي كنم از بركت دعاي پدرم و نظري كه ايشان به ما داشته، است. زماني در جمع فرزندان سردار شهيد صحبت بود كه چه چيزهايي را حاضرند بدهند تا در مقابل، يك بار ديگر پدرشان را ببينند. واقعاً شيريني كنار پدر بودن به خصوص اگر كسي نچشيده باشد حلاوتي بزرگ است.


يك دلسوز واقعي بود...


شما خواب شهيد را مي بينيد؟

بله، چيزهايي هست كه نمي شود بيان كرد. به هر حال ارتباطي كه خودشان دوست داشتند برقرار بوده، هميشه با من هستند. نبود پدر سنگين نيست و اذيت نمي شوم، چرا كه خدا فرموده اگر نعمتي را از شما مي گيرم حكمتي در آن است. به هر حال نعمت فرزند چنين پدري بودن خيلي بزرگ است.

از زمانی كه چشم باز كرديد چه تلا ش هايي كرديد تا پدرتان را بشناسيد؟ در بحث شناخت، قطعا شرمنده همه شهدا به خصوص پدر هستيم. بنده از خود شهيد خواستم به ما كمك كنند تا به سلوك و راه شان نزديك ترشويم. تلاش ما هم اين بوده كه حداقل رنگ و بوي شهيد را داشته و در واقع مايه آبروي شهيد باشيم.

در مورد شناخت ايشان موارد مكتوبي وجود دارد كه خيلي خوب است و به دنبال آن بودم كه در اين باره مطالعه و با دوستان شان صحبت كنم. زماني كه به تهران مي رفتيم از سرداراني كه در گذشته با ايشان بودند درخواست مي كرديم از پدرم براي ما خاطره بگويند، اما قبول كنيد چيزي در دل فرزند است كه شايد در دل هيچ كدام از آ نها نيست. وقتي كودكي به دنيا مي آيد اگر پس از بيست سال از او بپرسيد پدرت را چطور شناختي، نمي گويد كتاب خواندم و پدرم را شناختم؛ پدرش را مي شناسد، چون حي و حاضر است. فرزند شهيد هم همينطور، اگر هيچ كتابي را مطالعه نكند و مصاحبه اي هم با كسي نداشته باشد آن شناختي را كه از پدر نياز دارد خود شهيد با حضوري كه كنارش دارد به او مي دهد.

بنده به عنوان فرزند شهيد خيلي اشتياق داشتم و جزوه و يادداشت هايي را از پدرم جمع كردم، از مادرم هم راجع به خصوصيات اخلاقي ايشان مي پرسم. اما شناخت اصلي كه برايم شيرين بوده، همان معنويت است. من فكر مي كنم حتي يك فرزند شهيدي هم كه برفرض هيچ سنخيتي با جبهه و جنگ نداشته باشد، پدر خود را مي شناسد. قرآن مي فرمايد «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياءٌ عند ربهم يرزقون؛ اي پيامبر؛ هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه آ نها زنده اند نزد پروردگارشان روزي داده مي شودند. (سوره مباركه آل عمران، آيه شريفه169 .) فلذا اگر بنا بر نص صريح قرآن كريم شهيد زنده است، مثل يك پدرِ زنده است و هيچ نيازي به جزوه و كتاب يا سندي براي شناساندن خود به فرزندش ندارد.

هيچ وقت به اين فكر كرد ه ايد كه مجموعه اي را كه درباره پدر جمع آوري كرد ه ايد منسجم كنيد؟

بله، يكي از انگيزه هاي ما اين بوده كه مجموعه اي كامل تهيه كنيم. بحمدالله در حوزه مكتوبات زحمت زيادي كشيده شده و نزديك بيست مجلد كتاب درباره ايشان به چاپ رسيده است.

جالب است كه درباره كمتر شهيدي چنين اتفاقي افتاده است؟

بله، همينطور است.ما به سمت اطلاع رساني هم رفتيم و بيشتر روي سايت ايشان  www.meisami.ir تمركز كرديم. البته اين سايت هنوز در اول راه است و تقريباً همه اسناد و سخنران يهاي به يادگار مانده از شهيد را در اين سايت خواهيم گذاشت.

از نظر شما با توجه به اينكه هميشه با دلتان دنبال اين تحقيق گسترده بوديد، شاخصه هاي شهيد ميثمي چيست؟

شاخصترين چيزي كه به نوعي شهيد ميثمي را خاص كرده البته همه شهدا خاص هستند وجه بندگي شهيد است، يعني همان چيزي كه در حقيقت در نام ايشان به وديعه گذاشته شده و شهيد ميثمي نيز در همه حال يك بنده خوب خدا بودند.

لابد در خاطرات گفته شده كه پدربزرگم مرحوم علی اصغر ميثمي شب تولد امام علي(ع) سيزدهم رجب با تفأل به قرآن و توجه به كلمه مباركه عبدالله در آيه شريفه «قال انِّي عبدالله اتاني الكتاب وجعلني نبيّاً؛ یعني: عيسي به سخن آمد و گفت: من بنده خدايم، به من كتاب داده و مرا پيامبر ساخته است.( سوره مباركه مريم، آيه 30 )ايشان را نامگذاري كردند. مرحوم علي اصغر ميثمي مي گفتند از ديد من، عبدالله يك مستخدم يا يك انتخاب شده الهي بود تا مأموريتش را از جانب خدا در يك بازه زماني انجام دهد و به لطف خدا به خوبي مأموريت خود را انجام داد.

اگر دقت كنيم مي بينيم كه زندگي ايشان كاملاً بر اساس آن مأموريت ها پيش رفته است. اين بنده خوب خدا، اهداف، افكار، اعمال و گفتارش خدايي بود. نمونه ها و مصداقها را مي توانيد در بيان و خاطرات دوستاني كه به مناسبت هاي گوناگون، از مدرسه و حوزه تا زندان رژيم ستم شاهي و بعد از انقلاب و سرانجام دفاع مقدس و زمان شهادت شان با آن شهيد سعيد همراه بودند به خوبي پيدا كنيد.

شهيد ميثمي از سنين نوجواني، پيش از انقلاب و در رژيم طاغوت، با ديدگاه فرهنگي و ديني، جمعه ها دوستان شان را در منزل براي نماز جمعه جمع مي كردند. حتي چند پله پايينتر كه بياييم مي بينيم كودكان و نوجوانان در اين سن و سال به فكر سرگرمي و بازي هستند، اما ايشان هيأت حضرت رقيه(س) را راه اندازي مي كند. در سنين بالاتر هم در امامزاده عباس(ع) كه نزديك منزل شان واقع بود فعاليت مي كردند و به بهانه جلسه تفسير قرآن صبحت هاي سياسي مي كردند. پس از انقلاب هم كه برخي افراد به دنبال اين بودند تا منصبي به دست آورند، شهيد ميثمي به مناطق دورافتاده نزديك ياسوج مي رود و حدود سي ماه فاصله انقلاب تا جنگ را در آن جا فعاليت مي كند. دفترچ هاي از ايشان به جا مانده كه روستا به روستا درباره مشكلات فرهنگي و اقتصادي آن جا نوشته است. در واقع شهيد ميثمي يك دلسوز واقعي بود. بنده در همه مصاحبه هايم مي گويم ايشان فردي بود كه خود را وقف موقعيت و فرصتي كه خدا به او داده بود كرد.

در خاطرات زندان شهيد آمده است كه ايشان تقاضا مي دهد او را از قسمت زندانيان سياسي به دليل اينكه جو سياسي خاص آن زمان كمونيستي بوده است به قسمت زندانيان غيرسياسي منتقل كنند تا بتواند روي زندانيان عوام هم تأثير بگذارد.


يك دلسوز واقعي بود...

در مرور خاطرات و اطلاعات مربوط به مقاطع مختلف زندگي شهيد ميثمي مي بينيم چه پيش از انقلاب و در زندان، چه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و حتي دفاع مقدس، در هر پست و مقام و مسئوليتي كه بود سراغ كارهاي پرزحمت تر مي رفت، مسئوليت هايي كه احتمالاً كمتر كسي به دنبال آن ها مي رفت يا مي توانست از پس آ نها برآيد.

بله، همينگونه است، ضمن اين كه نگاه ايشان فقط روي يك قسمت خاص متمركز نبود. آقاي محسن رضايي خاطره اي از شهيد نقل مي كند كه پيش از يك عمليات كه قسمتي از مسئوليت آن با ارتش و قسمتي هم با سپاه پاسداران بود جلسه اي برگزار مي شود. مخصوصاً در سپاه تصميم گرفته مي شود كه خودشان هم جلسه جداگانه اي بگذارند. شهيد ميثمي را هم به آن جلسه دعوت مي كنند. ايشان كه اطلاع پيدا مي كنند، با اينكه فاصله كمي هم تا شروع جلسه بوده، خودشان سوار اتومبيل مي شوند و نزد شهيد صياد شيرازي مي روند و آقاي صياد را هم دعوت مي كنند كه اقدام بسيار سازنده اي بوده است. به علاوه در هر قسمت از زندگي و مجاهد تهاي اين شهيد عزيز كه دقت مي كنيم مي بينيم كه خط ايشان همواره خط رهبر و امام(ره) بود. شهيد ميثمي به كرات در سخنراني هاي شان مي گفتند كه ما روي همين يك خط هستيم و در عين حال كه خودشان دغدغه انقلاب داشتند، از ياران و رهروان امام هم حمايت مي كردند.

نكته جالب اين كه بسياري از ياران حضرت امام(ره) نه فقط روحانيوني مبارز، كه به معناي واقعي و دقيق كلمه مجاهد هم بودند. البته اين جمله به اين معني نيست كه بقيه اين عزيزان و بزرگواران با امر جهاد بيگانه بودند؛ بلكه هر يك از آ نها در هر جايي كه از دست شان برمي آمد لساناً و عملاً مبارزه كرده و زندان و تبعيد را تحمل مي كردند، گاهي هم عزيزاني مثل آيت الله غفاري و سعيدي در مسير مبارزه به شهادت مي رسيدند. ولي ما شهدايي مثل شهيد شاه آبادي را هم در دفاع مقدس داشتيم كه در موقع بازديد از منطقه به شهادت مي رسند يا شهيد محلاتي كه توسط دشمن بعثي با يارانش در آسمان ترور مي شوند.

منظور اين است كه اين گروه از ياران امام در خط مقدم جهاد، پذيراي فيض شهادت مي شوند. روح همه شان شاد. شهيد ميثمي هم هرچند مستقيماً جزو حلقه اصلي ياران امام(ره) نبود ولي مثل همه مردم ايران از رهروان ايشان بود و در خط مقدم جهاد به شهادت رسيد . البته در رده بالاتر و نزديك تري قرار داشت و با يك واسطه نماينده حضرت امام محسوب مي شد .

شما رسيدن ايشان به چنين فضيلتي را چگونه تبيين مي كنيد؟

به نظرم روحيه مردمي شهيد در رژيم طاغوت و خاستگاهي كه از لحاظ فكري از آن برخاسته بود مؤثر بوده است. كساني كه براي انقلاب زحمت كشيدند چنين امتيازاتي دارند كه شايد در عده اي بارزتر باشد. شهدا هرچند كه مي توانستند در جايگا ه هاي دنيوي بالاتري باشند، ولي حضور و پرداختن به عرصه مستقيم جهاد را انتخاب كردند.

فكر مي كنم رسيدن به برخي فيوضات هم مقداري بنا به اقتضائات جواني و به تشخيص خود شهيد بوده كه نمود بعضي از آن ها در كارنامه ايشان بارزتر بود.

مثل اينكه مسئوليت هاي غيرعملي و غيراجرايي را كمتر قبول مي كردند، زيرا در اجراي كارهاي عملي وجه تمايزي مي ديدند. نكته ديگر حسن خلق خاص شهيد است. براي خودم جالب است كه هر شخصي را كه مي بينم اولين چيزي كه مي گويد خوش خلقيو روحيه شهيد ميثمي است كه هم وظيفه روحاني بودن شان را عيناً انجام مي دادند و هم از لحاظ معنوي و هم از لحاظ مشورتي در انحاء مختلف به بقيه كمك مي كردند.

يك دلسوز واقعي بود...

در واقع حسن خلق جزو سيره عملي و رفتاري شهيد ميثمي بود؟

بله، اينگونه بود. ويژگي ديگر شهيد ميثمي اين بود كه ايشان فوق العاده حساس بودند. در خاطرات دوستان شنيده و خوانده ام كه در جبهه تا مي توانستند خودشان شخصاً بين اصفهان يا اهواز جا به جا مي شدند. به مادرم هم مي گفتند خودتان از ترمينال بليت بگيريد و به اصفهان برويد. حالا شايد اين روحيات كمرنگ شده است. استفاده از اموال بيت المال كمابيش در شهدا نادر و آن هم بنا به اقتضائات خاص خودش بود. فرهنگ جبهه اينگونه بود كه همه عزيزان رزمنده، ساده بودند و ساده زيستي هم شاخصه ديگر شهيد ميثمي بود. چيزي كه خوانديم و شنيديم اين است كه فرماندهان بزرگ جبهه در پوشش، غذا و فضاي كارشان ساده بودند و حس تجملگرايي و كاخ نشيني نداشتند. همي نطور كه مي گويند كل زندگي شهيد ميثمي هميشه در يك چفيه همراهش بود كه آن را هم پر از كتاب مي كرد.

سخن پاياني

قبلاً هم گفته ام كه آرزومندم تا خلوص نيت و انجام همه امور براي رضاي حق تعالي را كه در شخصيت پدرم نهادينه و به نوعي با خميرمايه وجودش سرشته بود در افراد بيشتري از جامعه خو ب مان ببينم. اين آرزو را هم دارم كه عزيزاني كه مسئوليت هايي پيدا مي كنند هدف و مقصدشان فقط خداوند متعال باشد.

منبع: شاهد یاران شماره113

انتهای پیام/ز

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده