خمپاره - صفحه 3

خمپاره
شهدای اسفند

مختصری از زندگینامه شهید ابراهیم نوربخش

شهید در سال 1341 در روستای پاتاوه از خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.

کرامات شهیدان؛(24)دو نيمه سيب

نزديك اذان ظهر بود. بچه ها پس از شنيدن اين جملات طبق معمول به او نگاهى كردند و لبخندى زدند. ناگهان صداى سوت خمپاره اى به گوش رسيد. هريك از بچه ها براى در امان ماندن از تركش خمپاره در گوشه اى دراز كشيدند. پس از انفجار خمپاره متوجه شديم آن پيرمرد پاك نهاد روستايى بر روى زمين افتاده است...
بجنگیدو نترسید از کسانی برزمید ای سلحشوران عاشق

مختصری از زندگینامه شهید اسحاق بارانی

امام خمینی (ره): ما یک ارتش جدای از سپاه و سپاه جدای از کمیته و کمیته جدای از بسیج و همه اینها جدای از عشایر نداریم ما برادرهایی هستیم که آسمانشان مختلف است لکن ارواحشان یکی است.

بچه های ممدگره/ پهلوان گردان ادوات

برای عملیات در ارتفاعات بلند شمال غرب آماده می شدیم که محمدظاهر عباسی به جبهه آمد. او قبلا در سرپل ذهاب مسئول موضع خمپاره 120 بود و تجربه داشت. بوی عملیات شنیده بود و مسئولین سپاه ملایر را اراضی کرده بود که برای 45 روز به جبهه بیاید و دوباره به عنوان محافظ امام جمعه به ملایر برگردد.
بچه های ممدگره

خمپاره سرگردانِ بچه های ممد گِره

مرداد ماه سال 1362 از گرمای وحشتناک سر پل ذهاب، عازم کوهستان های سرد شمال غرب در محور پیرانشهر- حاج عمران شدیم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه