شهید «مهدی زنگی آبادی»:
در وصیت نامه شهید «مهدی زنگی آبادی» آمده است: هر كس نزد امام رفت از قول من سلامش برسانيد وبگوييد تا جان در بدن ما هست از تو حمايت مى كنيم، شما را به خون شهدا يك لحظه از ياد امام غافل نشويد.

به گزارش نوید شاهد کرمان؛ شهید «مهدی زنگی آبادی» دوم دي 1344، در روستاي بهاءآباد از توابع شهرستان زرند چشم به جهان گشود. وی در حوزه علميه درس‌ خواند. سال 1363، ازدواج كرد، به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و نهم بهمن 1364، در فاو عراق بر اثر عوارض ناشي از مصدوميت شيميايي به شهادت رسيد.

شما را به خون شهدا يك لحظه از ياد امام غافل نشويد

در ادامه بخش هایی از وصیت نامه شهید «مهدی زنگی آبادی» را مرور می کنیم:

بسم الله الرحمن الرحیم
روزی در اردوگاه در بالای تپه در حال قرآن خواندن برای فاطمه زهرا(س) با این آیه برخورد کردم که گویا آیه به من گفت که ساعت مرگت نزدیک است و آن وقتی است که قمر دو نصف شده مثلا 21 ماه، شاید هم مسئله ذهنی بود نمی دانم !
آرزوی دیگری داشتم سوره دیگر را که شروع کرده بود، الرحمن علم القرآن. خیلی خوشحال شدم امیدوار شدم این آرزویم قبل از مرگ، لحظات آخر برآورده شود.

آرزوی دیگری بود که با خواندن سوره بعد آمد سبح لله ما فی السموات و الارض از خوشحالی شروع به راه رفتن کردم و نتوانستم بنشینم نمی دانستم باید چه کنم چون هر چه خواسته بودم گویا قرآن همان حرفها را به صورت مثبت به من می گفت. که این دو آرزو را شرح نمی دهم ولی فهمیدم که قرآن می گوید هر چه خواسته بودی به تو می دهم.

ولی یک تاسف از خودم دارم و شاید هم این آرزو را به قبر ببرم و آن اینکه کور و کر از این دنیا می روم و به درد صمُ بکمُ عمیُ گرفتارم و می ترسم جمال خدا را ندیده از این دنیا بروم. خدایا به فاطمه ات و به مهدی ات و به پیامبرانت در هنگام مردن در آخرین لحظات جمال خودت را به من نشان بده.

يا ابا عبدالله حال كه نتوانستم به كربلا برسم ،شما را به مادرتان حضرت فاطمه (س) سوگند كه در وقت مردن ،تو، به بالين من بيا ، قدمهايتان بر چشمهاى غرقه بخون من باد .

يا حجت ابن الحسن من از وحشت قبر مى ترسم شما را به پهلوى شكسته مادرتان شب اول بر مزارم بيا، بار خدايا من هميشه آرزو داشتم تا دراين دنيا هستم ، جمال وجلال تو را ببينم ، اما گناهان من مانع بودند . شما را به رسول الله سوگند در آخرين لحظات عمرم حتى براى يك لحظه جمالت را به من نشان بده تا اينكه كور از دنيا نروم .

خدايا يادت هست كه در شب قدر امسال در بيابان پشت راه آهن، سرم را روى خاك گذاشتم و گريه ها كردم واز تو خواهش كردم كه مرا كور از اين دنيا نبرى خدايا دل به رحمت تو بسته ام، خدايا دستم خالى است وبا كوله بارى از گناه به سوى تو روانه شده ام، بار الها مگذار جلو ديگران در روز محشر شرمسار باشم . خدايا مبادا گناهان مرا در برابر همه آشكار كنى.

مادر عزيزم از همه محبتهايى كه به من كردى ممنونم مادر جان فرزندت را بحل كن تو كوه استوارى هستى ولى همسرم را دلدارى بده اميدوارم خداوند به همه شما صبر عطا فرمايد، دحضرت رسول اكرم (ص) مى فرمود: من عقيل را دوست دارم ، چون از او فرزندى بوجود مى آيد كه حسينم را يارى مى كند. خوش ومبارك باد بر شما و خانواده شما كه رسول الله شما را دوست مى دارد.

مادر جان باز هم براى من دعاى توسل بخوان و دعا كن، پدر جان هميشه دوست داشته وميدارم تو عامل بسيارى از موفقيتهاى من بوده اى .

هر كس نزد امام رفت از قول من سلامش برسانيد وبگوييد تا جان در بدن ما هست از تو حمايت مى كنيم
اى مردم شما را به خون شهدا يك لحظه از ياد امام غافل نشويد و در آخر اى خواهرانم واى برادرانم صبور باشيد همچنان كه زينب (س) صبر كرد سلام خدا بر او باد، بر رضاى خدا رضاى باشيد ونكند آنچه كه شايسته نيست انجام دهيد.

پایان پیام/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده