پیرامون شهید «نصرالله شیخ بهایی»؛
برادرم نصرالله مورد توجه همه بود. ناظم و مدیر مدرسه میگفتند: «او با بقیه متفاوت است » برای این که او به سادگی حرف کسی را قبول نمی کرد و تسلیم ناحق نمی شد.
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهید «نصرالله شیخ بهایی» در سال 1336 در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. وی پس از انقلاب در تظاهرات ضد رژیم شرکت می‌کرد، با شروع جنگ تحمیلی چندین مرحله به ماموریت رفت و در عملیات بیت‌المقدس به عنوان فرماندۀ گردان انجام وظیفه کرد.
وی در عملیات رمضان مجروح گردید و با این حال حضور در جبهه را وظیفۀ اصلی خود می‌دانست. او در عملیات خیبر و در جزیرۀ مجنون شیمیایی شد و سرانجام در عملیات کربلای 5 در حین بازگشت بر اثر بمباران هوایی از ناحیه سر مجروح گردید و به حالت کما رفت و چندی بعد به فیض شهادت نائل آمد.

او با بقیه متفاوت بود

در ادامه به مرور خاطراتی از شهید «نصرالله شیخ بهایی» می پردازیم:
چند پسر و عمو و پسر عمه ی هم سن وسال بودیم که همه در یک مدرسه درس می خواندیم. برادرم نصرالله مورد توجه همه بود. ناظم و مدیر مدرسه میگفتند: «او با بقیه متفاوت است » برای این که او به سادگی حرف کسی را قبول نمی کرد و تسلیم ناحق نمی شد.
در پاسخ دادن به سوالات حتی به معلّمین هم عجله نمی کرد و با دقت جواب می داد.

***از همان کودکی روی مسایل مذهبی حسّاس بود. تکیه کلام جالبی داشت؛ میگفت: «خدا توفیق بده »
یک روز شعری درباره حضرت علی علیه السّلام روی کاغذ نوشته بودم که آنرا درآورد و خواند و گفت: «خدا توفیق بده »
گفتم: «شعر رو از روی یک کتاب نوشتم. » گفت: «از هر جا نوشته، خوبه. خدا توفیق بده آدم بره دنبال چنین شعری. »

***قبل از انقلاب مدتی در یک مغازه ی لبنیاتی کار میکرد. به خانم های بی حجاب جنس نمی فروخت. یک روز که یک خانم مراجعه می کند و پنیر می خواهد، می گوید: «نداریم! »
زن پنیرهای داخل یخچال مغازه را نشان می دهد و می گوید:«اینها که پنیره.»
جواب می دهد: «پنیره که باشه، ولی به شما که حجاب نداری نمی فروشم.

برگزفته از کتاب «معجزه»

پایان پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده