شنبه, ۱۰ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۹
خالی کنید در بدن من خشاب را / باور کنید جادوی سرب مذاب را / این سیل تا فرا نگرفته است شهر را / در نطفۀ خودش بکشید انقلاب را
خالی کنید در بدن من خشاب را

باور کنید جادوی سرب مذاب را

این سیل تا فرا نگرفته است شهر را

در نطفۀ خودش بکشید انقلاب را

سانسور می­شود همه­ ی زخم ­های ما

حلقه کنید دور گلوها طناب را

با تانک آمریکایی و با بمب خوشه­ ای

نازل کنید بر سر مردم عذاب را

شلیک کن برادر دینی به سینه­ ام

بیدار کن تمامی مردان خواب را ...

شلیک کن برادر دینی هوا پس است

این خاورمیانه نه ، بیت ­المقدس است

امروز مصر باور زیتون گرفته است

چشم تمام شهر مرا خون گرفته است

طغیان رود نیل کمی فرق می­ کند

فرعون را درون خودش غرق می­کند

فریاد، انفجار، هوا غرق دود شد

این بار وقت بازی آل سعود شد

هرچند رنگ و روی لباست پلنگی است

ما هر دو نسلمان عرب است این چه جنگی است

بنشین و لب بزن تن سیگار برگ را

تقسیم کن میان زن و مرد مرگ را

از روی نعش این همه آدم عبور کن

اسلام را به یاد بیاور مرور کن

آیا برادریم؟ چه جای تفکر است

شلیک کن به سینه‌ي من ذاقه‌ها پر است

شلیک کن بخوان غزل نفت خام را

با خون بشوی کاشی بیت الحرام را

آواز فتح روی زره پوش سر بده

معنای تازه­ای به حقوق بشر بده

شلیک کن مدام که جرئت گرفته­ام

حالا که رنگ و بوی شهادت گرفته­ام _

« رقصی چنین میانه می­دانم آرزوست

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»

سروده ای از حسن توکلی


منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده