چهارشنبه, ۰۸ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۲
خبری نیست به جز قحطی ایمان در شهر می فروشند خدا را به جُوی نان در شهر
خبری نیست به جز قحطی ایمان در شهر
می فروشند خدا را به جُوی نان در شهر
شهر در وهم مسلمان شدن بوالهوسان
خبری نیست به جز مستی آن گونه کسان
شهر ظلمت زده محکوم فراموشی هاست
دست بیعت شکنان در کف خاموشی‌هاست
متشرّع نشده، میل خلافت دارند
بس که این قوم به ابلیس ارادت دارند
هر چه آتش همه از گور سقیفه ست بلند
طول دشداشه ی نیرنگ خلیفه ست بلند
«إنّ الإنسانَ لَفی خُسر»1، خدا مي‌داند
داغ دنیا به جگرهای شما می¬ماند
یادتان رفته مگر قصّه ی فهری‌ها را؟
سر همسنگ بلا مانده‌ي دهری‌ها را؟2
یادتان رفته اگر، تیغ دو دم مانده هنوز
و علمدار اگر نیست، علم مانده هنوز
همچنان رسم رجزخوانی حیدر باقی ست
«بسمِ ربِّ الشُّهدا» خنجر و حنجر باقی ست
مرگ در باور ما عزّت سرداران است
سر اگر نیست، غمی نیست که سنگر باقی ست
این نه راهی ست که از نیمه‌ي آن برگردیم
تازه رفته¬ست پسر، داغ برادر باقی ست
گوش هر کوچه پر از نوحه‌ي جانبازی ماست
پشت در بغض پدر - ضجّه‌ي مادر- باقی ست
«بغض» میراث گرانی ست، نگه مي‌داریم
بین ما شکر خدا روضه و منبر باقی ست...
ولی از بغض، کسی هیچ نمی داند، حیف!
هیچ کس روضه‌ي فریاد نمی خواند، حیف!
حرف از جام بلا بود، نمی دانستیم
روضه حیثیّت ما بود، نمی دانستیم
صاحب منبرمان حاجی بازاری شد
شیخمان خام شد و قاضی دیناری شد
مجلس ختم و شب کاسبی قاری¬ها
بوی نان می دهد آهنگ عزاداری‌ها...
کفر با کیسه ی زر آمد و ایمان وا داد
این چه دینی ست که پا در گرو دنیا داد؟!
زاهد و معتکف کعبه... مسلمانانند!
مؤمن حقّه‌ي اسلام ابوسفیانند
«إنَّ هذا لَهَدَینا3» ست اگر باورشان
«دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند»4
مکر مکر است، اگر خویش اگر بیگانه ست
کفر کفر است، اگر کعبه اگر بتخانه ست
الغرض آنکه به حج رفت، به ترکستان رفت
مسجدی رو به خدا کرد و پی شیطان رفت
هرچه دینار که در پای دغل¬کاران ریخت
خون ما بود که در کاسه‌ي خونخواران ریخت...
از قضا بوالعجبان عقده‌ي خود وا کردند
در پس غفلت ما معرکه برپا کردند
پیسی فتنه ی شان کشت مسیحا را هم
سامری کرد مسخّر خود موسی را هم
عاقبت اهل به همراهی نا اهل آمد
مشکل قافله با راهزنان سهل آمد
آتش کینه‌ي اجدادی شان شعله کشید
مفتی مکّه به خون خواهی بوجهل آمد
- سرخوش از بی خردی، مست جمود است این پیر
طفل بازیچه‌ي دستان یهود است این پیر -
وای از اوهام مسلمانی آن گونه کسان
باز هم چیرگی غائله‌ي بوالهوسان
باز هم درد به تن غالب و زخمی کهنه
قصّه‌ي شعب ابی طالب و زخمی کهنه
باز هم دربه دری های مکرّر در پیش
بی کسی های اُحد – بغض پیمبر– در پیش...
و کسی چیزی از این «بغض» بداند ای کاش
یک نفر روضه‌ي فریاد بخواند ای کاش
«حینَ فارَ الدَّمُ مِن بَطنِ عَقیقِ الیَمَنی»5
تا نمردیم به پا خیز اُویس قرنی!
تا نمردیم به پا خیز که حیدر با ماست
یادگار شهدا - خنجر و حنجر- با ماست
سحر طایفه و فجر «فرج» نزدیک است
که دعاهای نماز شب مادر با ماست
و پدر گفت: « شنیدم که کسی مي‌آید
مژده دادند که فریاد رسی مي‌آید6
تهِ این غائله گفتند که آتش باشد
عاشقی شیوه‌ي رندان بلاکش باشد»7
نه قرار و نه فرار و نه سکون می خواهد
عشق در چنته جنون دارد و خون می خواهد

اشاره‌ها:
1)    «یقیناً انسان در زیان است»( سوره عصر، آیۀ 2)
2)    هنگامی که رسول خدا (ص) علی (ع) را در روز غدیر خم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه» هر کس من مولی و ولی او هستم علی مولا و ولی او است. چیزی نگذشت که این مسئله در بلاد و شهرها منتشر شد. «نعمان بن حارث فهری» خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت: «تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضی نشدی تا اینکه این جوان (اشاره به علی (ع) است) را به جانشینی خود منصوب کردی، و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این سخنی است که از ناحیه خودت یا از سوی خدااست؟!» پیامبر (ص) فرمود:«قسم به خدایی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است».
     «نعمان» روی برگرداند در حالی که می‏گفت: «اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَه مِنَ السَّماءِ» خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران! اینجا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا آیه‌ي «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ» نازل گشت. (مجمع البیان، جلد10: 252)
3)    «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِیرًا» : همانا این قرآن به آیینى درست‏تر و استوارتر راه مى‏نماید، و مؤمنانى را كه كارهاى نیک و شایسته مى‏كنند مژده مى‏دهد كه ایشان راست مزدى بزرگ.(سوره‌ي أسراء، آیۀ 9)
4)    زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
             دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند¬ ( حافظ)
5)    محبّت دوست عزیزم جواد حیدری آل کثیر به این شعر.
6)    مژده¬ ای دل که مسیحا نفسی می¬آید
           که ز انفاس خوشش بوی کسی می¬آید ( حافظ)
7)    ناز¬پرورد تنعّم نبرد راه به دوست
            عاشقی شیوه‌ي رندان بلاکش باشد ( حافظ)
دعا کنید خداوند شهادت را نصیب شما کند که در غیر این صورت زمانی فرا مي‌رسد که جنگ تمام می¬شود و رزمندگان به سه دسته تقسیم می¬شوند:
1- دسته¬ای به مخالفت با گذشته خود بر می¬خیزند و از گذشته پشیمان مي‌شوند.
2-دسته¬ای راه بی¬تفاوتی را بر می¬گزینند و در زندگی مادی غرق می¬شوند وهمه چیز را فراموش می¬کنند.
3-دسته¬ای به گذشته¬ی خود وفادار می¬مانند و احساس مسئولیت می¬کنند که از شدت مصائب و غصه¬ها دق خواهند کرد.
پس از خدا بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید، چون عاقبت دو دسته‌ي اول ختم به خیر نخواهد شد.( قسمتی از وصیّت نامه¬ی شهید حمید باکری، قائم مقام لشکر 31 عاشورا)


سروده ای از حسن خسروی وقار

منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده