دفتر خاطرات -
نويد شاهد:"عباس حسيني مردي" نوجواني پانزده ساله است كه 12بهمن 1357 به همراه دوستانش براي ديدن امام خميني به بهشت زهرا مي رود؛ اما موفق به ديدار نمي شود، زيرا ايشان در مدرسه رفاه مستقر شده اند. فردا باز به همراه دوستانش به آنجا مي رود كه اين بار هم موفق نمي شود...
"عباس حسيني مردي" نوجواني پانزده ساله است كه 12بهمن 1357 به همراه دوستانش براي ديدن امام خميني به بهشت زهرا مي رود؛ اما موفق به ديدار نمي شود، زيرا ايشان در مدرسه رفاه مستقر شده اند. فردا باز به همراه دوستانش به آنجا مي رود كه اين بار هم موفق نمي شود.

در راه بازگشت سوار بر موتور گازي برادرش، جعفر كه در زندان ساواك است، در يكي از خيابانهاي كم رفت و آمد همان اطراف بنزين تمام مي كند.
همراهانش جلوتر رفته و او را تنها مي گذارند. بعد از گذشت 40الي 50دقيقه يك پژوي سفيد رنگ قديمي داخل خيابان مي پيچد.

عباس به قصد كمك دست تكان مي دهد و ماشين مي ايستد. راننده كه يك سيد روحاني است، جواب سلامش را مي دهد ووقتي متوجه مي شود موتور عباس بنزين تمام كرده، پياده مي شود و با نگاهي به ساعت خود مي گويد: مي توانم كمكتان كنم. عبايش را درآورده و داخل ماشين مي گذارد و از صندوق عقب يك تكه شلنگ و يك چهارليتري خالي در مي آورد و شروع به كشيدن بنزين از ماشين خود مي كند.

عباس با خجالت سعي مي كند خود اين كار را انجام دهد ولي سيد مي گويد: خودم بنزين مي كشم. عباس مي گويد آخه اينجوري بده حاج آقا. سيد مي گويد: نه هيچ عيبي نداره. عباس وقتي بنزين مي كشم. عباس وقتي بنزين را داخل باك موتور خالي كرده و چهار ليتري را به ايشان پس مي دهد، سيد مي پرسد:خانه تان كجاست" پسرم! عباس مي گويد: طرشت. مي پرسد: اينجا چه مي كني. عباس توضيح مي دهد كه براي ديدن امام به آنجا آمده بودم اما موفق به ديدار ايشان نشدم.

وقتي سيد خداحافظي مي كند، عباس مي پرسد:اسم شما چيست؟ سيد مي گويد:بهشتي هستم. عباس كه تا آن زمان اسم ايشان را نشنيده بود، در عالم جواني با خود گفت شايد او يك فرشته بود كه خدا از بهشت فرستاده تا در آن شرايط او را كمك كندبراي همين گفت بهشتي هستم.

دو سه روز بعد عباس موفق به زيارت امام مي شود و در كمال تعجب آن سيد روحاني را در كنار امام مي بيند. آن روز عباس متوجه مي شود كه آن سيد روحاني با ابهت، همان آيت اله بهشتي و ازياران نزديك امام است. عباس بعد از مدتي جذب كميته مي شود و از طريق يكي از دوستانش قرار ملاقاتي با بهشتي مي گذارد و به كمك ايشان وارد سپاه شده و به مدت يكسال، يكي از دو محافظ شخصي سيد مي گردد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده