انتشار به مناسبت سالگرد ایام اسارت؛
نوید شاهد - ازاده سیاسی «حسین علی مددی» از دوره شش ماهه اسارتش در زندان های دوران پهلوی روایت می کند.

زندان سیاسی یا کلاس آدم شناسی

به گزارش نوید شاهد خراسان رضوی، حسین علی مددی در تاریخ ۱۳۳۵ خورشیدی، در شهر مشهد مقدس به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، وارد بازار شد و به تدریج با جلسات مذهبی که در سطح شهر برگزار می‌شد، آشنا گردید. اودرباره چگونگی آغاز فعالیت و دستگیری خود می‌گوید:

«.. بعد از ازدواج، برادر خانمم با جلسات آیت الله خامنه‌ای ارتباط داشت. به وسیله ایشان، پایم به این جلسات باز شد. مسجد کرامت و مسجد امام حسن (علیه‌السلام). شب‌هایی که ایشان در این مساجد برنامه داشتند، با شوق و علاقه، در این جلسات شرکت می‌کردم. ضمن این که اطرافیان گاهی نهی کردند، با وجود این، توجهی نداشتم و علاقه‌ای به این جلسات داشتم. ضمنا‌ً ارتباط پیدا کردم با تعدادی از دوستانی که مشغول فعالیت‌هایی، چون پخش اعلامیه بودند. یکی از دوستان، طرف نیشابور دستگیر شد. او یک نفر دیگر را لو داد که آنجا تقریباً‌مرکزیت بود. او که دستگیر شد، چهار نفر دیگر را لو داد. به محض این که اطلاع یافتم، این اتفاق افتاد، خودم را جمع و جور کردم. نوار آیت الله خامنه ای، رساله و جهاد اکبر امام را داشتم، همه را جمع کردم. ساواک یکی دو روز بعد، به خانه آمد. بازدید کرد و چیزی گیرش نیامد و رفت. چون مبلغ ۲۰۰۰ تومان کمک مالی به گروه کرده بودم، به جرم کمک مالی به گروه مرا گرفتند.»

علی مددی بعد از دستگیری، به زندان ساواک که در پادگان مشهد قرار داشت و یک طرفش خیابان سرباز بود، انتقال داده شد به جز او ده نفر دیگر هم دستگیر شده بودند. تمام تلاش ساواک از این دستگیری‌ها، این بود که به سر منشأ اصلی برسد. وی درباره چگونگی بازجویی‌ها می‌گوید:

«ساواک دنبال سند و مدرک بود تا به سر منشأ برسد. بعضی از دوستان تجربه بیشتری داشتند، بهتر و راحت‌تر می‌دانستند برخورد کنند... می‌خواستند اعتراف بگیرند از خود فرد، شلاق می‌زدند و اعتراف می‌گرفتند تا بتوانندنگهدارند. همان مدارک بود. چک بود که گرفته بود و مستقیم داده بود به فروشگاه. از فروشگاه دستگاه استنسیل گرفته بود. این مدارک هم بود. ما هم نتوانستیم خیلی کتمان کنیم.... یکی از دوستان بودکه اعلامیه (دفاعیه) سعیدمحسن را ازش گرفته بودند. خیلی کتکش زدند. به طوری که پاهایش پوست انداخته بود. از آخر هم مجبور شد بگوید از فلانی گرفتم. آقای وفایی بود. او مدت ۷-۸ روز فراری بود و ضمن فراری بودن، با بعضی از آقایان تماس گرفته و تجربیاتی کسب کرده بود. وقتی دستگیر شد، کمتر از دوست ما کتک خورد. گفته بود از جانمازی مدرسه فیضیه برداشته است. این مورد قانع کننده‌ای برای این‌ها بود. پرونده اش بسته شد و به نفر بعدی وصل نشد.»

حسین علی مددی سه ماه در انفرادی زندان ساواک زیر بازجویی و شکنجه قرار داشت. برزگر و مسعودی ازافراد بازجویی می‌کردند. پس از تکمیل پرونده به بند قرنطینه زندان وکیل‌آباد مشهد انتقال یافت. او درباره قرنطینه می‌گوید: «زندان شهربانی یک قرنطینه داشت. در بند قرنطینه، هر چه افراد اراذل و اوباش و آن‌هایی که در بند‌های دیگر مشکل ایجاد می‌کردند، به قرنطینه انتقال می‌دادند. قرنطینه فضای کوچک و محدودی بود و خیلی دود سیگار بود.»

علی مددی ۹ روز در بند قرنطینه نگهداری شد و سپس به بند یک زندان وکیل‌آباد که مخصوص زندانیان سیاسی بود، انتقال داده شد. او درباره بند یک و گروه‌های سیاسی که در این بند فعالیت تشکیلاتی داشتند می‌گوید:

«طبقه پایین دست خارجی‌ها بود. آن‌هایی که از طریق مرز عبور می‌کردند، دستگیر می‌شدند؛ [دراین طبقه زندانی بودند.]دو طبقه اش دست سیاسی‌های داخل ایران بود. آنجا اعضای گروه‌های مختلفی بودند و توده ای‌ها بودند با سابقه ۲۸ سال زندان. از سال‌های قبل از ۱۳۳۲ دستگیر شده بودند. ابد داشتند [حبیب الله]عسکراولادی و پسر همشیره اش حاجی حیدری بود که در قتل منصور شرکت داشت. سیزده قبضه اسلحه و هزار و سیصد فشنگ، مجاهدین [خلق]و فدائیان [خلق]بودند. هر کس برای خودش فعالیت داشت. یکی از اشتباهات ساواک این بود که آنجا رها بود. فرد مبتدی را می‌آوردند کنار یک زندانی ۲۸ سال زندانی. با عسگراولادی که سابقه ۷-۸ سال زندان داشت، زندانش هم ابد بود. این‌ها همه مشغول فعالیت بودند و هر کس برای خودش عضوگیری می‌کرد. مجاهدین خود برنامه‌ای داشتند. فدائیان هم می‌گفتند هر کس از بیرون می‌آید یا با ماست یا با گروه دیگر است. بقیه را خیلی به حساب نمی‌آوردند. یکی دو روز، سفره مشترک می‌انداختند. غذای زندان را می‌آوردند، در کنار سالادی که خودشان درست کرده بودند، تا فرد تازه وارد، وضعیت خودش را روشن کند که این طرف است یا آن طرف، من هم که از بیرون آمده بودم، خیلی با جوّ زندان آشنا نبودم. بیرون مجاهدین موقعیت و چهره‌ای داشتند. ۷-۸-۱۰ روزی با این‌ها بودم. در این مدت به یکی از کارهایشان شروع کردم به ایراد گرفتن و تقریباً قدری جوّ زندان دستم آمد و فهمیدم دیگرانی هم هستند، همین قدر که تحملم نکردند، رفتم پیش عسکراولادی.»

علی مددی درباره برنامه‌های آموزشی حبیب الله عسکراولادی در زندان و آموزش‌هایی که خود در این دوران کسب کرده می‌گوید: «ایشان خیلی زحمت می‌کشید و برنامه‌های متعددی داشت. آن طوری که من محاسبه کردم، در طول شبانه روز چهارده ساعت با افراد کار می‌کرد. به جز استراحتش، عبادتش و ورزش و برنامه‌های دیگر، چهارده ساعت با افراد کار می‌کرد. یکی از برنامه‌هایی که ایشان داشت، ساعت ۷ بعدازظهر تا ۸، تاریخچه نهضت امام (ره) را برای بچه‌ها کلاس گذاشته بود. چهار پنج نفر که بودیم جمع می‌شدیم پیش ایشان که تاریخچه مبارزه و سوابق مبارزاتی که داشتند، آنجا نقل می‌کرد.

یکی از سفارشاتی که امام (ره) برای همه مبارزین کرده بودند، ایشان توصیه کرده بودند کسانی که تصمیم دارند با طاغوت مبارزه کنند، یک سیری را باید طی کنند. از بازداشتگاه ساواک تا زندان شهربانی را باید طی کنند. این فرمایش ایشان بود. این مسیر رابروند طی کنند. دشمن را آن طور که هست بشناسند. نه آن قدر دشمن کوچک جلوه کند. با دست پر دستگیر شود یا اعدام شود یا ابد بگیرد. یا مشکلات دیگر برایش پیش بیاید. نه آن قدر کوچک جلوه کند که نتواند قدم از قدم بردارد.

این توصیه کارساز بود و ما خودمان آن را تجربه کردیم. مثلاً ما قبل از زندان، مستقیم از هم رساله می‌گرفتیم، در حالی که جرم داشت. زندان و شلاق داشت. عکس ایشان جرم داشت، یا کتاب جهاداکبر. ما این‌ها را بدون حساب و کتابی، رد و بدل می‌کردیم، ولی بعد از زندان و این سیری که ما طی کردیم، بهترین دوست ما هم چیزی را رد و بدل نمی‌کرد.

مثلاً‌ما در سال ۱۳۵۶-۱۳۵۷، اعلامیه را بسته بندی می‌کردیم. با موتوری می‌رفتیم خانه دوستم. از بغل دیوار، پرت می‌کردیم داخل حیاطش. فردا اگر او هم دستگیر می‌شد نمی‌توانست مرا لو دهد و قسم می‌خورد و قسمش راست بود. نه مشکلی برای او و نه من به وجود می‌آمد.... عسگراولادی یکی از نعماتی بود برای بچه مسلمان ها. اگر نبود شاید خیلی از افراد جذب گروه ها‌ی شدند. مثلاً‌یکی از دوستانمان بچه طلبه بود و جذب منافقین شد. آقای عسگراولادی می‌گفت: او از این جا که برود، لباسش را بیرون می‌آورد و صورتش را می‌تراشد و می‌رود دنبال کارش و همین طور هم شد. بچه طلبه بود. جذب منافقین شد رفت تهران. در خانه تیمی در تهران، سال ۱۳۵۶ کشته شد.»

حسین علی مددی سرانجام پس از سپری کردن ۶ ماه و ۶ روز حبس، در اول اسفند ماه ۱۳۵۳ از زندان وکیل‌آباد آزاد شد و فعالیت‌های خود را تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داد. او بعد از انقلاب، تحصیلات خود را تا سیکل ادامه داد و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. وی در سال ۱۳۵۱ ازدواج کرد. ثمره این ازدواج، چهارپسر است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده