زندگی نامه و خاطرات «علی جعفری پناه» زندانی سیاسی پهلوی؛
نوید شاهد - بازداشتگاه ساواک مشهد و زندان وکیل‌آباد بیش از یک سال پذیرای طلبه نیشابوری بود و این طلبه از خاطرات مبارزان انقلابی در دوران حکومت محمد رضا شاه پهلوی می گوید و روایت می کند که چگونه از درب مدرسه به بازداشتگاه ساواک منتقل می شود.

کلاس های درسی که به زندان ساواک ختم می‌شد

به گزارش نوید شاهد خراسان رضوی، علی جعفری پناه در سال ۱۳۳۵ خورشیدی، در شهرستان نیشابور دیده به جهان گشود. او در کنار کشاورزی و کمک به خانواده در روستای اردمه از توابع شهرستان نیشابور، در دبستان همین روستا تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. برای ادامه تحصیل به نیشابور عزیمت کرد. اول و دوم راهنمایی را خواند و سپس وارد حوزه علمیه نیشابور گردید. بیش از ۱۵ سال نداشت که به مشهد آمد و در حوزه علمیه مشهد (مدرسه میرزا جعفر) مشغول تحصیل شد.

جعفری‌پناه درباره انگیزه و هدف خود از تحصیل در مدرسه میرزا جعفر می‌گوید:

«برای تحصیل از مدرسه حاج آقای غرویان که در حال حاضر امام جمعه شهرستان نیشابور می‌باشد و هم چنین مدرسه حاج آقای موسویان که حاج آقای علوی مدیر آنجا بود، ادامه تحصیل داشتم. لکن، چون خوابگاه ما در مدرسه میرزا جعفر بود و آن مکان هم همانند مدرسه فیضیه قم، وجه ممتازی در میان دیگر مدارس داشت، علاقه زیادی به سیاست و دنباله روی از بعضی خطوط داشتم، مرا کنجکاو نمود و به سراغ بعضی از جلسات و درس‌های اخلاقی – سیاسی هم می‌رفتم.» 

او در حالی که در حوزه علمیه درس می‌خواند، در جلسات مذهبی و محافل مختلف شرکت می‌کرد و به فعالیت سیاسی می‌پرداخت:

«همواره در نماز جماعت رهبر انقلاب که در مسجد کرامت واقع در چهارراه شهدا شرکت نموده و در پایان نماز از سخنان ایشان استفاده می‌کردم. در بعضی مواقع، چون از طرف ساواک از اقامه نماز در آن مسجد جلوگیری می‌کردند، ایشان در مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام واقع در خیابان خسروی نو اقامه نماز داشتند، شرکت می‌کردم. همچنین در مجالسی که شب‌های آخر هر ماه در منزل ایشان و یا آقای طبسی برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم... در درس‌های آقای [ حبیب الله] آشوری و مهامی که در آن زمان از فعالان سیاسی بودند و خودشان را نماینده امام می‌دانستند و بعد از انقلاب، خلع لباس شدند، شرکت می‌کردم که همین امر باعث می‌شد که از اداره ساواک، چهار مرتبه به اتاق ما برای بررسی غافلگیرانه وارد و مشغول جستجو و به دنبال اعلامیه می‌گشتند. چون در اتاق ما در مدرسه میرزا جعفر، آقایان عامل و سید موسوی مشهور به موسوی قوچانی، هفته‌ای یک یا دوبار به طور غیر منظم درس اخلاق می‌دادند و همین امور و فعالیت ها، باعث شد که دست به پخش اعلامیه بین مدارس و پس کوچه‌های مشهد مقدس شوم که در این زمینه با مهدی فرودی و اردوخانی همکاری می‌کردم و حاج علی آقای علوی مدیر مدرسه موسویان هم مشوق ما بود.»

در طی این دوران، وی، چون سن کمی داشت و دارای لهجه روستایی بود، کمتر مورد شک مأموران ساواک قرار می‌گرفت و بدین ترتیب می‌توانست فعالیت‌های خود را مدت‌ها ادامه دهد، بدون اینکه دستگیر شود. در سال ۱۳۵۴ تظاهراتی در یکی از خیابان‌های مرکزی مشهد به یاد بود قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ برگزار گردید که سبب دستگیری شماری از طلاب و سایر افراد گردید.

جعفری پناه که خود در این تظاهرات شرکت کرده بود، درباره چگونگی تظاهرات و دستگیری خود می‌گوید:

«در ۱۷ خرداد سال ۱۳۴۲ که در یک تظاهرات علیه رژیم ستم شاهی طاغوت شرکت نموده و از خیابان تهران تا مدرسه میرزا جعفر ادامه داشت که در داخل مدرسه هم منجر به زد و خورد طلبه‌های مدرسه میرزا جعفر با یکی از ساواکی‌ها شد. پس از پایان درگیری و ساکت شدن اوضاع، درب‌های مدرسه که دو درب داشت بسته و پس از چند لحظه که مأموران زیادی از ساواکی‌ها در آنجا با لباس‌های مبدل حاضر شده بودند، درب خروجی مدرسه به طرف صحن باز شد و اینجانب که برای کاری با دوستان در خارج از مدرسه بیرون شدم و با آقای سید علی موسوی‌فر امام جمعه فعلی تربت جام که از مدرسه خارج شدیم، در بین راه توسط دو نفر از ساواکی‌ها دستگیر و با ماشینی که قبلاً تدارک شده بود، سوار و به شهربانی آن زمان منتقل گردیدم.»

پس از بازجویی کوتاهی، جعفری پناه به اداره ساواک برده شد. در آنجا بازجویی مختصری شد. سپس وی را به مرکز اصلی بازجویی ساواک که جنب پادگان لشکر واقع بود، انتقال دادند:

«در مسیر راه چشم‌های مرا بستند و با گردش‌های زیاد ماشین به چپ و راست، مرا وارد سالنی نمودند که یک گروه با اسلحه‌های آماده، انتظار می‌کشیدند. تمام لباس‌های مرا در آوردند. لباس زندان پوشیده و حتی ساعت و بند کفش‌ها را گرفتند و پس از مختصری بازجویی، توسط یک افسر نظامی، مرا منتقل به یک سلول نمودند.»

جعفری پناه نزدیک یک ماه در سلول انفرادی زندانی بود و تا یک هفته هر دو روز یک بار بازجویی و شکنجه می‌شد. بعد از پایان بازجویی و تکمیل پرونده به زندان وکیل‌آباد انتقال یافت. او درباره برنامه‌های آموزشی در زندان وکیل‌آباد می‌گوید:

«در آنجا تشکیل کمون دادیم که با سیدعبدالکریم هاشمی نژاد و حاج آقا طبسی و ۱۸ نفر دیگر در یک سفره غذا و امرار زمان می‌کردیم. در داخل زندان عمومی هم جلسات زیادی در ساعت‌های مختلف روز با بچه‌های زندان داشتیم. از جمله بحث هاشمی‌نژاد با مسئول کمونیست‌های زندان آقای رضا شلتوکی راجع به مالکیت در اسلام و فرق آن با کمونیسم، بحث آقای مروی سیره و زندگی چهارده معصوم، بحثی با بچه‌های سازمان مجاهدین از جمله احمد حنیف نژاد، مهدی ابریشم‌چی و دیگران راجع به انقلاب مشروطه، ملی شدن نفت، انقلاب تنباکو و زندگی نامه‌های مجاهدین اسلام که از همه بیشتر استفاده می‌کردیم. از بیانات و نصیحت‌های آقای طبسی و هاشمی نژاد.»

جعفری پناه درباره فضای حاکم بر روابط گروه‌ها و اشخاص در زندان وکیل‌آباد مشهد می‌گوید:

«در داخل زندان با این که طرز فکر‌های مختلف و ادیان گوناگونی در میان برادران بود، اما اتحاد خاص و زندگی مسالمت آمیز و شیرینی حاکم بود. چرا که در آن محیط، لازمه زندگی هم، همان بود که در مقابل دشمن مشترک، همه متحد و منسجم زندگی کنیم.»

جعفری پناه مدت ۱۱ ماه در زندان وکیل‌آباد، در حبس بود. پس از پایان محکومیت وی را آزاد نکردند. رژیم تصمیم گرفته بود، طلاب را بعد از پایان حبس، به خدمت سربازی اعزام کند:‌

«دوباره ما را به زندان انفرادی ساواک منتقل نمودند و پس از بازجویی‌های دیگر و اتمام مدت زندانی، ما را از زندان مستقیماً به پاسگاه نظامی کوهسنگی تحویل دادند که چهار نفر بودیم به نام‌های احمد علی باقری، حسین شجاعی، بنده حقیر و حسین خورسندی و پس از یک هفته بلاتکلیفی در پاسگاه و اعتصاب غذای ما چهار نفر و واکنش نشان دادن افسر پاسگاه که حرف‌هایی هم بین ما و آن افسر رد و بدل شد که فوراً ما را با یک دستگاه ماشین گاز ارتش و دو نفر مأمورمسلح، تحویل شهرستان بجنورد دادند. در طول مسیر که یک شبانه روز طول کشید، جریان‌های زیادی رخ داد. از جمله شب را که در پاسگاه بین قوچان و بجنورد به نام فاروج بازداشت بودیم، قرار شد که یکی از ما چهار نفر فرار کنیم و گزارشات و سفارشات ما در بیرون از زندان به خانواده‌ها اطلاع داده شود. چون اطلاع رسانی در آن زمان مشکل بود. اما فرار ایشان که صبح زود قبل از اذان صبح انجام شد ناکام ماند. پس از دو ساعت که تمام نیرو‌های پاسگاه با موتور بسیج شدند، نامبرده را که داخل حفره پنهان شده بود، با شنیدن صدای موتور می‌خواست فرار کند، دستگیر کردند و به داخل پاسگاه منتقل نمودند. چون مسئول پاسگاه مرد خوبی بود با شکنجه مختصر ظاهری، دست‌های نام برده را باز کرد. پس از صرف صبحانه چهار نفر ما را از ترس اینکه فرار کنیم، در یک طناب بستند و سر طناب را هم یک درجه دار گرفت و از پاسگاه آن زمان تا سر فلکه که حدوداً‌۵۰ تا ۶۰ متر فاصله بود، بردند و با همان طناب بسته شده، ما را داخل مینی بوس بردند، بالاخره به شهر بجنورد رسیدیم.»

جعفری پناه و دوستانش، چون هنوز در شهر بجنورد بلاتکلیف و سرگردان بودند، تصمیم گرفتند دوباره دست به اعتصاب غذا بزنند. سرانجام دستور داده شد آن‌ها را برای گذراندن دوره آموزشی و خدمت نظام به بیرجند اعزام کنند:

«در شهر بجنورد یک هفته بازداشت بودیم و، چون تکلیف نامشخصی بود، باز یک اعتصاب غذای ۲۴ ساعته نمودیم. روز هشتم در داخل پاسگاه عکس برداری و تشکیل پرونده انجام شد و ما را به یک درجه دار گروهبان دو تحویل بیرجند دادند؛ که آن‌ها ابتدا قبول نکردند. پس از تحویل پرونده و نامه ساواک، ما را پذیرفتند و مستقیماً تحویل بازداشتگاه پادگان دادند و پس از دو روز بازداشت، ما را به معاینه بردند و برای انجام کار‌های اداری هر کدام از ما را تحویل یک گروهان و یا گردان دادند و یک مراقب هم برای ما گذاشتند که حرکات ما را کاملاً زیر نظر داشتند.»

پایان خدمت سربازی جعفری پناه، هم زمان با اوج گیری انقلاب به رهبری امام خمینی (ره) بود.

او پس از پیروزی انقلاب، به زادگاهش برگشت و به عضویت شورای اسلامی روستا در آمد و در ایام مسئولیت خود کار‌های عمرانی بسیاری انجام داد. آب رسانی، برق رسانی، ساخت حمام، خانه بهداشت، مدرسه راهنمایی و شبانه روزی و حفر چند حلقه چاه، از جمله فعالیت‌های وی برای روستائیان بود. چهار بار نیز به جبهه اعزام شد و دوبار هم مجروح گردید.

علی جعفری پناه پس از ازدواج با سرکار خانم ربابه جعفری پناه، دارای چهار فرزند گردید: مرضیه (کارشناس ارشد رشته برنامه ریزی)؛ مهدی (کارشناسی ارشد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل و تحصیل علوم حوزوی مقطع خارج فقه)؛ حسین (رشته حقوق) و آخرین فرزند ایشان در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران مشغول تحصیل می‌باشند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده