نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - دهه شصت
قسمت دوم خاطرات معلم شهید «شعبان سجادی»
مادر شهید «شعبان سجادی» نقل می‌کند: «متوجه حضور خانم همسایه کنار من شد. سلام کرده و نکرده همان طور سر به زیر وارد خانه شد و به سمت اتاقش رفت. چند دقیقه بعد سراغش رفتم و گفتم: کارت درست نبود! چرا به همسایه درست سلام و علیک نکردی؟ گفت: مامان! درست نیست به‌خاطر یه سلام کردن، چشمم بیفته به چشم نامحرم!»
کد خبر: ۵۵۳۱۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱

قسمت نخست خاطرات معلم شهید «هوشنگ الله‌بخش»
پدر شهید «هوشنگ الله‌بخش» نقل می‌کند: «سرش را آرام روی شانه‌ام گذاشت. احساس سال‌های دور را داشتم. انگار دوباره هوشنگ با آن معصومیت بچگی، خودش را در بغلم انداخته بود. نمی‌دانستم آن آخرین باری بود که پسرم را در آغوش می‌گیرم!»
کد خبر: ۵۵۳۱۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱

قسمت نخست خاطرات معلم شهید «شعبان سجادی»
برادر شهید «شعبان سجادی» نقل می‌کند: «تابوت شعبان جلو می‌رفت روی دست‌های مردم. بیشتر روحانیون در مراسمش حضور داشتند. یاد آخرین وصیتش افتادم: مرا مثل داماد‌ها تشییع کنید!»
کد خبر: ۵۵۳۱۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۰

قسمت دوم خاطرات کارگر شهید «نعمت‌الله رادمند»
مادر شهید «نعمت‌الله رادمند» نقل می‌کند: «گفتم: خدایا! توی این جمعیت چطور زیارت کنم؟ چطور برگردم؟ در همین حال، یک مرتبه دیدم جمعیت غیبشان زد و صحن خلوت شد. به مقام ابراهیم که رسیدم دیدم کسی خوابیده و پارچه‌ای که شبیه پارچه روی کعبه است روی خود انداخته و فقط سرش بیرون است. گفت: هرچی دلت می‌خواد طواف کن!»
کد خبر: ۵۵۳۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۰

قسمت نخست خاطرات کارگر شهید «نعمت‌الله رادمند»
خواهر شهید «نعمت‌الله رادمند» نقل می‌کند: «یکی از دوستان نعمت تعریف می‌کرد: شب قبل از بمباران، چند نفر توی یک سنگر دور هم نشسته بودیم. اون شب گفتیم و خندیدیم. او گفت: بچه‌ها این خنده‌های ما، یک چیزی پشت سر داره.»
کد خبر: ۵۵۲۹۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹

به مناسبت هفته کارگر، تصاویر شهید گران‌قدر «نعمت‌الله رادمند»، برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۲۹۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹

قسمت نخست خاطرات شهید «گل‌وردی ابوالی»
برادرزاده شهید «گل‌وردی ابوالی» نقل می‌کند: «گفت: توی صحرا بودم که میش سیاهه حالش بد شد. معلوم بود که قرار است بچه‌اش به دنیا بیاید. وقتی این صحنه رو دیدم، از خدا خواستم که اگه بچه‌اش سالم به دنیا اومد، اون رو برای خرج امام حسین (ع) بکشیم.»
کد خبر: ۵۵۲۸۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «فرشاد فولادی»، ویژه‌نامه این شهید گران‌قدر شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات، مناجات، اسناد و دست‌نوشته، تصاویر و مصاحبه با شهید برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۲۷۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵

قسمت سوم خاطرات شهید «قدرت‌الله الیاسی‌تویه»
دوست شهید «قدرت‌الله الیاسی‌تویه» نقل می‌کند: «به هم قول داده بودیم شب عروسیمان کنار هم باشیم و ساقدوش داماد. قدرت که شهید شد به ابراهیم ایثاری گفتم: کی می‌خواد ساقدوش قدرت باشه؟ یک طرف تابوت شهید من نشستم و طرف دیگر ابراهیم.»
کد خبر: ۵۵۲۶۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵

مادر شهید «رضاحسین ابوالی» نقل می‌کند: «گفت: مادر چرا ناراحتی؟ من می‌خوام برم سربازی. باید ما‌ها بریم جبهه رو پر کنیم. خون ما که رنگین‌تر از خون پسر حضرت زهرا نیست. روزی می‌رسه که تو افتخار می‌کنی مادر شهیدی.»
کد خبر: ۵۵۲۵۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۳۰

قسمت دوم خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» می‌گوید: «در همین فکر‌ها بودم که بهرام با سینی چای داخل اتاق شد و گفت: خسته نباشین مادر! خاکستر تنور رو گرفتم و آماده‌اش کردم تا بوی نان‌های شما، همه محله رو پر کنه.»
کد خبر: ۵۵۲۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷

قسمت نخست خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» نقل می‌کند: «گفتم: چرا خوراکی‌ات رو برای من می‌یاری؟ گفت: برای این که به من شیر دادی تا بزرگ بشم. از این حرفش تعجب کردم و به خاطر محبتش نسبت به خودم خیلی خوشحال شدم. انگار از من بهترین قدردانی شده بود.»
کد خبر: ۵۵۲۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدابراهیم آقایی»
خواهر شهید «محمدابراهیم آقایی» نقل می‌کند: «گفت: حالا که به مامان کمک می‌کنی، منم برات یک هدیه خوشگل گرفتم. بسته کادویی را به سمتم گرفت. آن را باز کردم. کتاب بود؛ زندگی حضرت فاطمه (س). گفت: خواهرم! باید از همین سن با زندگی ائمه آشنا بشی.»
کد خبر: ۵۵۱۶۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

قسمت دوم خاطرات شهید «علیرضا واحدی»
خواهر شهید «علیرضا واحدی» نقل می‌کند: «مادرم می‌‌گفت: وقتی جنازه علیرضا را آوردند، او مثل حضرت علی‌اکبر شده بود؛ همه بدنش تیر خورده بود.»
کد خبر: ۵۵۱۵۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «علیرضا واحدی»
پسرعمه شهید «علیرضا واحدی» نقل می‌کند: «شجاعت و دلیری‌اش قابل توصیف نیست. ترس در وجودش راه نداشت. از نظر اعتقادی و ایمانی، بسیار مکتبی و ثابت قدم بود. همیشه تلاش می‌کرد تا نمازش را اول وقت به جا آورد.»
کد خبر: ۵۵۱۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

پدر شهید «مجید نظام‌دوست» نقل می‌کند: «حال خوشی نداشت. هنوز چند ساعتی به افطار مانده بود. دکتر وقتی معاینه‌اش کرد گفت: باید سرم وصل بشه همین حالا! مجید گفت: من روزه‌ام را باز نمی‌کنم آقای دکتر! بعد از افطار می‌آم سرم بهم وصل کنین.»
کد خبر: ۵۵۱۵۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

به مناسبت سالروز ولادت شهید «محمدحسین هراتی»، تصاویری از این شهید گران‌قدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۱۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

پدر شهید «محمدحسین هراتی» نقل می‌کند: «می‌گفت: بابا! نمی‌دونی چقدر خوبه که پدر و پسر با هم بریم با دشمن بجنگیم. اینا رو که دشمن ببینه، روحیه‌اش ضعیف می‌شه و باعث می‌شه شکست بخوره! دلش برای رفتن پر می‌کشید.»
کد خبر: ۵۵۱۳۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۹

قسمت دوم خاطرات شهید «زین‌العابدین همتی»
هم‌رزم شهید «زین‌العابدین همتی» می‌گوید: «هنوز صدایش را می‌شنوم. وقتی صدای اذان بلند می‌شود، یاد روز‌های پاسگاه زید و صوت زیبای زین‌العابدین برایم زنده می‌شود. روز‌هایی که برای نماز حرکت می‌کردیم، نوحه می‌خواند و ما سینه می‌زدیم. او با عشق نوحه می‌خواند و ما را راهی صف نماز جماعت می‌کرد.»
کد خبر: ۵۵۱۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۸

قسمت نخست خاطرات شهید «زین‌العابدین همتی»
هم‌رزم شهید «زین‌العابدین همتی» می‌گوید: «منطقه جنوب در پاسگاه زید مستقر بودیم. با صدای صوت خمپاره صد و بیست، همه روی زمین دراز کشیدیم. ترکش به شکمش خورده و شهید شده بود. یکی از بچه‌ها می‌گفت: شما هم دیدین؟ خمپاره که اومد دیرتر از بقیه روی زمین دراز کشید. سهم غذای امروزش رو هم برنداشت. یعنی می‌دونست امروز شهید می‌شه؟»
کد خبر: ۵۵۱۳۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۷