خاطرات شفاهی والدین شهدا

خاطرات شفاهی والدین شهدا

مادری در سوگِ سیدموسی؛ شهادتت مبارک

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با مادر بزرگوار شهید «سیدموسی شاه میری» به مصاحبه پرداخته است. مادر بزرگوار شهید بیان کرد: «وقتی پیکرِ سیدموسی به روستای عقدا رسید، با چشمانی اشکبار اما قلبی سرشار از پذیرشِ تقدسِ شهادت، بر بالینش ایستادم و در سکوتی که فریادِ عشق بود، «شهادتش را تبریک گفتم.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
خاطره نگاری والدین شهدا؛

طلایه‌دار علم و شهادت: روایت پدر شهید "محمدعلی یعقوبی" از موفقیت تحصیلی فرزند پس از عملیات والفجر

"آسمان، آبی تر" مجموعه کلیپ های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می شود. این قسمت از "آسمان ، آبی تر" با والدین, شهید «محمدعلی یعقوبی باجگانی» به مصاحبه پرداخته است. پدر شهید والامقام چنین می گوید:«فرزندم در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد و پس از 4 ماه بازگشت و در امتحان مدرسه شرکت کرد و از بین 75 نفر فقط فرزندم در امتحان قبول شده بود.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می کند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

آرزوی شهیدی که مستجاب شد

مادر شهید «حسین جبارزارع» با چشمانی پر از غم، از آرزوی فرزندش گفت که همیشه می‌خواست سرش را مانند امام حسین (ع) فدا کند و شهید شود و سرانجام به این آرزوی بزرگ رسید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

جوانان از دین و قرآن مراقبت کنند

پدر شهید اکبری در توصیه‌ای به جوانان گفت: جوانان از پرچم دین و قرآن مراقبت کنند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

برای امام حسین (ع) می‌رویم

مادر شهید «سعید بهرامی» در مصاحبه‌ای، از ارادت فرزندش به اهل بیت (ع) و انگیزه او برای حضور در جبهه پرده برداشت: سعید گفت بچه‌های مردم دارند شهید می‌شوند، حالا مثل زمان امام حسین (ع) است و ما برای امام حسین (ع) می‌رویم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

روی خون شهدا پا نگذارید

مادر شهید «رضا فروتن»، در مصاحبه‌ای با دلی شکسته از مردم می‌خواهد که قدردان شهدا باشند. او با تاکید بر غربت شهیدان، از مردم می‌خواهد که آرمان‌های آنان را فراموش نکنند و روی خون شهدا پا نگذارند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

وداع جانسوز شهید «تاجیک» با مادر

شهید «مرتضی تاجیک» پیش از آسمانی شدن، از مادرش می‌خواهد که با رضایتش، آرامش خاطر او را در مسیر شهادت تضمین کند.
شهید ابوالقاسم اکبری؛

شهیدی که به مادرش قول کلید بهشت را داد+ فیلم

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با مادر بزرگوار شهید «ابوالقاسم اکبری» به مصاحبه پرداخته است. مادر بزرگوار شهید بیان کرد: «به فرزندم گفتم به جبهه نرو و به تحصیل ادامه بده. در جواب گفت: من به سن تکلیف رسیده ام، تنها به دنیا آمدم و تنها میروم. قول کلید بهشت را به من داد و رفت.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.

پدر شهید عبدالرضا فلاح: فرزندم رفت تا پشتیبان امام باشد

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با پدر بزرگوار شهید «عبدالرضا فلاح مهرجردی» به مصاحبه پرداخته است. پدر بزرگوار شهید بیان کرد: «فرزندم گفت به جبهه می روم تا پشتیبان امام خمینی (ره) باشم و شب عید برمیگردم که شب دهم فروردین خبر شهادتش را به ما دادند.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

پسرم از کلاس درس راهی جبهه شد

مادر شهید «یعقوب صادقی» می‌گوید: یعقوب فرزند اولم بود. هنوز زمان خدمتش نرسیده بود و به مدرسه می‌رفت که پیش من آمد و گفت می‌خواهم به جبهه بروم، به او گفتم که درست را بخوان ولی شهید در جوابم گفت نمی‌گذارم تفنگ دایی‌ام روی زمین بماند. او چهار بار به جبهه رفت و در چهارمین اعزامش بود که به شهادت رسید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

وعده‌ای که در میدان نبرد به حقیقت پیوست

پدر شهید «ولی شهبازی سرگزی» می‌گوید: پسرم در پاسگاه رضوان خدمت می‌کرد. درگیری شدیدی با قاچاقچیان داشتند که در این درگیری، ۱۲ نفرشان به شهادت رسیدند. همیشه به من می‌گفت؛ به جبهه می‌روم و شهید می‌شوم و همان‌طور که گفته بود، همان هم شد.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

فرزندم در راه اسلام رفت و شهید شد

مادر شهید «مهراب رشیدی گل‌روئیه» می‌گوید: اخلاقش خیلی خوب بود. زمانی که می‌خواست به جبهه برود به او گفتم؛ مادر اگر برای من باشی برمی‌گردی و اگر برای من نباشی پیش خدا می‌روی. برو خدا به همراهت باشد. یک روز فرزندم در خوابم آمد و گفت؛ اگر سر مزارم آمدی برایم گریه نکن چون من در راه خدا و اسلام رفتم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

شهادت در مسیر خدمت

مادر شهید «خانعلی ملایی سیرویی» می‌گوید: نمازهایش را مرتب می‌خواند و همیشه مشغول تلاوت قرآن بود. یک روز که قرآن می‌خواند، مادربزرگش گفت؛ مادرجان، ان‌شاءالله یک روز هم برای من قرآن بخوانی. اما شهید پاسخ داد؛ مادر، شاید من زودتر از تو رفتم. او در محل کارش بود و قصد داشت کپسولی را بلند کند که ناگهان کپسول منفجر شد و در این حادثه او و یکی از همکارانش به شهادت رسیدند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

غیرت و مردانگی در وجودش موج می‌زد

پدر شهید «سید مجتبی اکبری» می‌گوید: به فرمان امام خمینی خواست به جبهه های نبرد برود، راضی به رفتن مجتبی نبودم، او تنها سیزده سال داشت، بسیار کم سن و سال بود. او یک روز مرا با یک چوب خلع سلاح کرد، وقتی این غیرت و مردانگی را در وجودش دیدم به رفتنش رضایت دادم.
تاریخ شفاهی والدین شهدا،

مادرش در خواب، به خون نشستن پسرش را دیده بود

پدر شهید اکبر خان محمدزاده گفت: «مادر اکبر خواب شهادتش را دیده بود، میگفت پسرم در خون نشسته بود»
خاطرات شفاهی والدین شهدا

راه پیروزی از دل فداکاری می‌گذرد

پدر شهید «ابراهیم قویدل» می‌گوید: پسرم بسیجی بود. یک روز آمد پیشم و گفت می‌خواهد به سربازی برود. بعد از نام‌نویسی، او را به منطقه میمک اعزام کردند. مدتی که در جبهه بود، دو بار به مرخصی آمد. همیشه از جبهه صحبت می‌کرد. جنگ همین است؛ هرکس پیروزی می‌خواهد باید فداکاری کند و خون بدهد.

شهیدی که شهادت را شب دامادی می دانست

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، همسران، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» گفتگو با مادر بزرگوار شهید «حبیب الله فلاح زاده» پرداخته است. این مادر بزرگوار از قول همرزمان فرزندش بیان کرد: «فرزندم شب قبل از شهادت کف میزد و شادی می کرد که فردا روز دامادیش یعنی شهادت است و همانگونه شد و فردای آن روز به شهادت رسید.» پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد یزد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

شهیدی که مهربانی‌اش زندگی می‌بخشید

پدر شهید «محمدشریف عبداللهی» می‌گوید: سربازی پسرم در مازندران بود. یک روز همراه یکی از دوستانش به یکی از روستاهای اطراف رفته بودند. شهید متوجه گاوی شد که مریض و روی زمین افتاده بود. نگاهی به آن کرد و شروع به نوازشش کرد. چند دقیقه بعد که برگشتند، دیدند گاو سرحال ایستاده است. نباید از مرگ ترسید، ما به سوی خدا بازمی‌گردیم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

آخرین مرخصی، سرآغاز ایثار و جاودانگی

پدر شهید «محمد ناجی» می‌گوید: او را به کردستان اعزام کرده بودند. دو ماه از خدمتش می‌گذشت که مرخصی گرفت و به خانه آمد. در کنارم می‌نشست و از جبهه‌ها می‌گفت. یک هفته از رفتنش گذشت که شنیدم مردم درباره پسرم صحبت می‌کنند و می‌گویند ناجی شهید شده است تا اینکه ظهر همان روز، پیکر بی‌جانش را آوردند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

خبر مجروحیت پسرم را دادند اما من شهادتش را باور داشتم

پدر شهید والامقام مهدی حجتی گفت: وقتی پیکر پسرم را به بیمارستان منتقل کردند، نزد من آمدند و به من گفتند پسرت مجروح شده اما من شهادتش را باور داشتم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه