خواهر شهید «حسن خدامی» نقل میکند: «از مادر پرسیدم: برای حسن چی میگی؟ مادر گفت: از من میخواد تا قصه امامان رو براش بگم. انگار هیچ دردی نداشت و روی تخت خانه خوابیده بود. با دل و جان به قصههای مادر گوش میداد.»
کد خبر: ۵۵۵۶۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
خاله شهید «محمدرضا گیلوری» نقل میکند: «از قدیم یاد گرفته بودیم که شب چهارشنبه نحس است. شب چهارشنبه که میشد، گلیمبافی و نخریسی را کنار میگذاشتم. محمدرضا که متوجه قضیه شده بود و از حواسپرتی و فراموشکاری من هم باخبر بود، سربهسرم میگذاشت.» نوید شاهد سمنان شما را به خواندن ادامه این خاطره دعوت میکند.
کد خبر: ۵۵۵۶۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰
قسمت نخست خاطرات شهید «شاهرخ قندالی»
دوست و همرزم شهید «شاهرخ قندالی» نقل میکند: «متوجه چیزی شدم و گفتم: شاهرخ! پلاکت کو؟ نیمنگاهی به من کرد و گفت: میخوای چکار؟ گفتم: اون پلاکها برای شناساییان. در حالی که میخندید، گفت: دوست دارم گمنام باشم و صورتش را با چفیه پوشاند.»
کد خبر: ۵۵۵۶۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰
مادر شهید «عزیزالله علیزاده» نقل میکند: «بعد از شهادتش هر روز یکی میآمد و حرفی میزد: خدا شهیدتون رو رحمت کنه! جوانی چشمپاک بود و توی کوچه هیچکس بدی از او ندید. با شنیدن حرفهایشان گفتم: خدایا! شکرت که تونستم بچهای تربیت کنم که دستبهخیر باشه.»
کد خبر: ۵۵۵۲۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۰
قسمت دوم خاطرات شهید «علی نیکوئی»
دوست شهید «علی نیکوئی» نقل میکند: «چشم به چشمش دوختم. نور لامپهای حجله، زیبایی عکسش را چند برابر کرده بود. برگشتم علی را دیدم. اولش فکر کردم خیالاتی شدم، ولی مثل اینکه خودش بود. با لبخند گفت: هر وقت خواستی من رو ببینی بیا پاچنار، جلوی میدون ابوذر. سکوی پاچنار پاتوق دوستانه ما چند نفر بود. خواستم بپرسم: تو که شهید، شدی، چه جوری مییای؟»
کد خبر: ۵۵۵۰۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۹
قسمت نخست خاطرات شهید «علی نیکوئی»
همرزم شهید «علی نیکوئی» نقل میکند: «گفتم: چفیهات رو لازم داری؟ اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر. راضی نشد. اصرار کردم. با دلخوری گفت: واسه چی اصرار میکنی؟ اگه من شهید بشم، چفیهات خونی میشه، نمیتونم بهت پس بدم.»
کد خبر: ۵۵۵۰۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۸
همرزم شهید «علیاصغر قاسمپور» نقل میکند: «گفتم: چرا بعضی از بچهها شهید میشن و بعضی دیگه توفیق پیدا نمیکنن؟ علیاصغر گفت: «شهادت بستگی به خود ما داره. اونایی شهید میشن که خودشون رو به این مقام رسوندن؛ یعنی لایق شدن. ما هم اگه بخوایم شهید بشیم، باید تلاش کنیم تا پاک بشیم!»
کد خبر: ۵۵۴۸۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۶
قسمت نخست خاطرات شهید «علیاصغر قاسمپور»
همسر شهید «علیاصغر قاسمپور» نقل میکند: «خیلی دوست داشت شهید شود، اما اوایل ابراز نمیکرد و میگفت: هر چی خواست خدا باشه. رفتن با خودمه، ولی برگشتم با خداست. اما دفعه آخری که میرفت، گفت: امیدوارم خدا مرا در این راه بپذیره!»
کد خبر: ۵۵۴۷۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۴
به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر، آیین رونمایی از کتاب «عطر آبان»؛ خاطرات شهید «عبدالرحیم عامری» همزمان با گردهمایی ایثارگران و رزمندگان شهر رویان با سخنرانی سردار حاج حسین کاجی، سوم خردادماه در مسجد جامع شهر رویان از توابع شهرستان شاهرود برگزار میشود. در ادامه پوستر این مراسم را ببینید.
کد خبر: ۵۵۴۶۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۲
خواهر شهید «حسین ناظمیان» نقل میکند: «حسین جبهه بود. آن روز صبح وقتی بیدار شدم، پدر را غمگین و ناراحت دیدم. اشک از گوشه چشمش سُر خورد و گفت: خواب حسین رو دیدم. یکی توی خواب گفته به مادر حسین بگو قربانیاش قبول شده. چند روز بعد خبر شهادت حسین را برای ما آوردند.»
کد خبر: ۵۵۴۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
قسمت دوم خاطرات شهید «حمید قدس»
مادر شهید «حمید قدس» نقل میکند: «گفت؛ اگه بگم ناراحت نبودم که دروغه اما بعد خوشحال شدم. جنازه برادر بزرگش رو که ندیدم. حالا که دیگه جایی داشتم که بنشینم و دردودل کنم. میدونستم بچهام جاش کجاست. دیگه تو مزار شهدا سرگردون نبودم.»
کد خبر: ۵۵۴۳۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
قسمت نخست خاطرات شهید «حمید قدس»
همرزم شهید «حمید قدس» نقل میکند: «گفتم: خوش به حال ما! با این همه رفیق شهیدی که داریم، انشاءالله آخرتمون آباده! گفت: دلت رو صابون نزن! نامه عملمون اگه خدایی باشه، شهدا هم میتونن به اذن خدا دستگیری کنن. یعنی اگه جز این باشه عدالت خدا زیر سؤال میره.»
کد خبر: ۵۵۴۳۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۱
به کوشش ادارهکل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران
نرمافزار چندرسانهای «شهيد علیرضا ماهینی» به کوشش بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر تولید شد.
کد خبر: ۵۵۴۳۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۶
قسمت دوم خاطرات شهید «گلوردی ابوالی»
برادرزاده شهید «گلوردی ابوالی» نقل میکند: «مادرش میگفت: آن شب خوابم نمیبرد. نصفههای شب با شنیدن صدایی به حیاط رفتم. او را دیدم که لب حوض وضو میگرفت. رفتم پشت سرش. گفتم: پسرم! تو هم نتونستی بخوابی؟ گفت: برای نعمتی که به من داده باید شکرش رو به جا بیارم.»
کد خبر: ۵۵۴۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۵
خواهر شهید «علیاکبر لواف» نقل میکند: «روز آخر برای خداحافظی به خانهمان آمد. همه حرفم در این چند جمله خلاصه میشد: تازه یکی دو ماه بیشتر نیست اومدی، نمیشه بمونی و بعداً بری؟ قبول نکرد و گفت: هر کسی باید اندازه خودش به اسلام خدمت کنه.»
کد خبر: ۵۵۳۶۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰
قسمت چهارم خاطرات معلم شهید «اسماعیل جمال»
همرزم شهید «اسماعیل جمال» نقل میکند: «گفتم: اسماعیل! معاون گروهان شدی که بیعدالتی کنی؟ با شنیدن صدای من برگشت. همدیگر را بغل کردیم. گفتم: چی شده؟ همیشه یکطوری رفتار میکنی که آدم فکر میکنه آخرین عملیاته که شرکت میکنی و قراره شهید بشی؟ گفت: دعا کن شهید بشم، قول میدم شفاعت تو رو بکنم. میخوام با شهادتم شاهد و گواه قرآن باشم.»
کد خبر: ۵۵۳۵۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۸
به مناسبت روز معلم، ویژهنامه شهید «رضا همتی» شامل زندگی، وصیتنامه، خاطرات، اسناد و دستنوشته، تصاویر و نامه این شهید به خانوادهاش برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۳۵۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۶
همسر شهید دستگیر می گوید همیرم همیشه به من تأکید می کرد: «به فرزندانمان حلال و حرام را یاد بدهم. از من می خواست، بچه ها را طوری تربیت کنم که نمازخوان و قرآن خوان بار بیایند. در ادامه این خاطره منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۳۴۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۵
قسمت سوم خاطرات معلم شهید «اسماعیل جمال»
همرزم شهید «اسماعیل جمال» نقل میکند: «گفت؛ ساعت دو نصف شب بیدار شدن و گوسفند کشتن که سختی نداره، پدرم کارش اینه. ما هم به قصابی و سختیهاش عادت کردیم. گفتم: چیزی به پدرت نمیگی؟ اعتراضی یا... گفت: داییام روحانیه، همیشه میگه: توی قرآن برای احترام به پدر و مادر سفارش زیادی شده. تو که نمیخوای حرف خدا رو زیر پا بذارم؟»
کد خبر: ۵۵۳۴۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۶
قسمت اول خاطرات شهید «قاسم صبور»
همرزم شهید «داود حسنی» نقل میکند: «گفت: «داود! دعا کن شهید بشیم. خیلی سخته آدم این همه توی جبهه و جنگ باشه و هیچ چیزش نشه. میدونی اگه شهید بشیم، میشیم رابط بین مردم و خدا؟ دیگه چی بهتر از این؟»
کد خبر: ۵۵۳۳۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۶