نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - هاشمى
از خواب كه بيدار شدم، عرق سردي پيشاني ام را خيس كرده بود. باور نكردني بود. نادعلي را ديده بودم كه بدنش سياه شده بود و از كبودي قابل شناسايي نبود.
کد خبر: ۴۴۹۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۸

روز نهم فروردين ماه سال 1348، در روستاي دزّك، كودكي چشم به جهان گشود كه نامش را «نادعلي» گذاشتند. پدر اين كودك، يعني حسن علي، عاشق علي بود و همين عشق، او را واداشت كه نام فرزندش را از دعايي تسميه كند كه به آن عشق مي ورزيد.
کد خبر: ۴۴۹۷۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۶

بعد از آلوده شدن منطقه به مواد شيميايي، نادعلي هم كه خيلي حالش وخيم شده بود، بي هوش مي شود و آثار زندگي از جسمش رخت بر مي بندد. نادعلي را همراه با اجساد ديگر شهدا به بيمارستان فيروز آبادي تهران مي برند و پرستاران، به تفكيك اجساد شهدا از مجروحان مشغول مي شوند. پيكر بي جان نادعلي را همراه اجساد شهدا به سردخانه مي برند و آن جا قرار مي دهند.
کد خبر: ۴۴۹۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۸

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
همان روز وقتی که رفتم خانه، خانمم گفت: راستی شنیدم که در خانواده شهید حمید هاشمی یک دختر خوبی هست که می شود برادر زاده شهید. برویم خواستگاری. رفتیم و این وصلت سر گرفت. همیشه گفته ام که من این عروس را از شهید هاشمی گرفتم.
کد خبر: ۴۴۹۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
گفت: بچه ها هر کدام از ما شهید شد، بعد از شهادت، دوستان دور هم جمع بشوید و ما را فراموش نکنید و به یاد همدیگر باشید. روی این مطلب خیلی تأکید می کرد. انگار می دانست که خودش رفتنی است. می گفت من راضی هستم همانند شمعی بسوزم و آب شوم تا از روشنایی ام بچه ها محفلشان و جلسات دعایشان برقرار باشد و به یاد ما باشند.
کد خبر: ۴۴۹۲۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۲

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
پس از گذشتن چند روز از سیزده بدر برگشتیم. اما منتظر بودیم فرصتی پیدا شود و ما هم به جبهه برویم. بالاخره سن بچه های انجمن اسلامی به حد قانونی هجده سال رسید و در سال ۱۳۶۳ اولین اعزام بچه های دبیرستان شکل گرفت.
کد خبر: ۴۴۹۲۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۱

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
همه ی مراسم کفن و دفن و نماز میت و ... را انجام می دهد. حتی غسلش را هم خودش انجام می دهد و دفنش می کند. حمید اهل این طور کارها بود که هیچ کدام از ما هیچ رغبتی به این کارها نداشتیم.
کد خبر: ۴۴۹۲۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۳۰

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
یک تفنگ ام یک، با سه عدد فشنگ مشقی داشتیم که سپاه به ما داده بود برای نگهبانی و ایست و بازرسی. وقتی که فهمیدیم همگی خوابیده اند همه با هم شروع کردیم! یکی قابلمه دستش بود، یکی تشت آب، یکی تفنگ و ..
کد خبر: ۴۴۹۲۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۹

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
سفر زیارتی که با حمید رفتیم همراه با بار عاطفی، معنوی و احساسی بود و با وجود اینکه بعدها بسیار به سفر زیارتی رفتم، اما هیچ کدام مانند آن سفر نشد.
کد خبر: ۴۴۹۲۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۸

کیومرث جهان‌آرا، جانباز شیمیایی جیرفتی دو سال قبل از جنگ وارد کردستان شد، هشت سال جنگید و سه سال پس از جنگ نیز در جبهه بود. خاطرات او در کتاب «چریک پیر» آمده است.
کد خبر: ۴۴۸۳۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۴

شهيد سيد طاهره هاشمى فرزند غلامحسين در اولين روز خرداد ماه سال 1346 در شهر بانو محله شهرستان آمل چشم به جهان گشود. وى در جريان جسارت اتحاديه كمونيست هاى ايران و هجوم شبانه اين شب پرستان جهت تصرف شهر ولايت مدار آمل كه در ششم بهمن ما سال 1360 انجام شده بود به كمك برادران رزمنده شتافت.
کد خبر: ۴۴۷۷۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۷

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
آنجا کلاس داشتیم، از جمله کلاس قرآن، احکام و ورزش. شب که میشد توی چادرها و در کنار هم می خوابیدیم. چند بار از خواب بیدار شدم و دیدم که حمید نیست!! رفتم بیرون. دیدم نماز شب می خواند. بعد از آن هر وقت نصف شب حمید را نمی دیدم، می دانستم که رفته با خدای خودش خلوت کند.
کد خبر: ۴۴۷۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۳

«چای خوش‌عطر پیرمرد»، داستان‌هایی کوتاه از زندگی مبارز مجاهد شهید سیدحسن مدرس است که به قلم سیدسعید هاشمی منتشر شده است.
کد خبر: ۴۴۷۱۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹

در جلسات انجمن اسلامی دبیرستان عنوان می شد که برای تابستان کاری برای مناطق محروم بکنیم. این مسئله ی مهمی برای حمید شده بود. یک روز دیدم در می زنند! رفتم در را باز کردم دیدم حمید هاشمی است! گفت: آماده شو برویم مناطق محروم!
کد خبر: ۴۴۷۰۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹

شهدای دی ماه
امام علي (ع) مي فرمايد: آدمي به گفتارش سنجيده مي شود و به رفتارش ارزيابي مي گردد چيزي بگو كه كفه سخنت سنگين شود و كاري كن كه قيمت رفتارت بالا رود .
کد خبر: ۴۴۵۷۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۱

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
از دیگر کارهای حمید این بود که وقتی در روستاها کسی شهید می شد، حمید هاشمی بدون اینکه خانواده ی شهید را بشناسد، بچه ها را جمع می کرد و می رفتیم روستا برای تسلیت گفتن و دلداری دادن. حمید می گفت: با خانواده ی شهدا صحبت کنید و سعی کنید که جای خالی فرزند شهیدشان را حس نکنند. در منزل شهدا مراسم برگزار می کرد و کارهای خانواده ی شهید را انجام میداد، به نحوی که خانواده ی شهید از حالت غم خارج میشد.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید نظرات خوبی می داد و عملی هم میشد. یک روز حمید با من تماس گرفت که بروم دبیرستان، آنجا جلسه گذاشته بود تا برای شروع سال تحصیلی جدید برنامه ریزی کنند. دبیرستان امام، بزرگ ترین دبیرستان همدان بود و بیشترین دانش آموز را داشت. می خواست کار را جلو ببرد. سال تحصیلی شروع شد و برنامه ها تداوم پیدا کرد.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۶

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
گاهی وقت ها با یک کارت سی نفر سوار چرخ فلک بسیار بزرگ پارک میشدیم. حمید هاشمی در محله ی چرم سازی شناخته شده و شاخص بود. امکاناتی که یک پدر برای فرزندش نمی توانست فراهم کند، حمید برای بچه های پایین شهر و محروم آماده می کرد. پدر برای بچه ها شده بود.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۴

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید گفت: این موتور مال من نیست، برای بیت المال است. رفتم موتور را تحویل دادم و بعد رفتم سراغ خرید. قرار نیست همه ی کارهایم را با موتور متعلق به بیت المال انجام بدهم.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۲

شهيد چمران روزي را مهمان آيت الله شاهرودي شده بودند و آشنایي شهيد ملک از همين جا آغاز و توسط ایشان معرفی مي شود، پس از اين ماجرا عازم جبهه شده و به گروه شهيد چمران ملحق شد...
کد خبر: ۴۴۵۲۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۴