تاریخ شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید والامقام «فرمان یاری نژاد» می گوید: هر وقت مشکلی برایم پیش بیایید یا درد دلی داشته باشم با توکل بر خداوند و دیدن عکس شهید، همه چیز درست میشود. چون شوهرم از کودکی ایمانِ قوی داشته است. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر میشود.
کد خبر: ۵۶۱۳۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۴
گفتگوی تصویری با همسر شهید «حشمت اله امانی»
«فریده گرشاسبی» می گوید: بار آخری که شهید میخواست برای جبهه مهمات ببرد به من زنگ زد و گفت؛ من دارم میروم از تو خواهشی دارم که اگر به شهادت رسیدم فرزندانمان را درست تربیت کن و مراقب آنها باش.
کد خبر: ۵۶۱۳۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۴
تاریخ شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید والامقام «جمشید آهسته» میگوید: همسرم ۲ سال در جبهه بود و هر زمان که حقوق میگرفت، آن را برای مادرش حواله میکرد و سفارش میکرد آن را خرج مستمندان و بچههای یتیم کند.
کد خبر: ۵۶۱۲۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۳
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «بایر هاشمی»
جانباز کرمانشاهی «بایر هاشمی» میگوید: در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت میکردم، سال 1364 در منطقه شیخ صله دمکراتها به ما پاتک زدند و ما را اسیر کردند.
کد خبر: ۵۶۱۲۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «احمد سلیمی»
جانباز کرمانشاهی«احمد سلیمی» می گوید: در سال 1369 در یک عملیات رزمی در جاده جوانرود به سمت کرمانشاه به علت تصادف مجروح شدم. سال 1359 دانش آموز بودم که از همان زمان وارد تشکیلات سپاه پاسداران و تا سال 1385 فعالیتم را ادامه دادم. حفظ آب و خاک و دین از انگیزه های ورود من به سپاه پاسداران بود.
کد خبر: ۵۶۰۷۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «علی عباسی نژاد»
جانباز کرمانشاهی «علی عباسی نژاد»می گوید: راننده مناطق عملیاتی بودم. در یکی از مناطق 8 صبح تا 8 شب با دشمن درگیر شدیم، مهمات تمام شده بود به فرمانده مان گفتم می روم که با مهمات برگردم اصرار کرد نروم، اطراف را مین کار گذاشته بودند جان من عزیزتر از رزمندگان نبود، رفتم در بین راه یکی از مین ها منفجر و مجروح شدم. در جبهه همه ی رزمندگان منتظر دستور امام بودند و این از همه چیز برایمان مهم تر بود.
کد خبر: ۵۶۰۶۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «فرهاد خورشیدی» می گوید: پسرم قد بلندی داشت که به جبهه رفت. او با دموکرات جنگید. وقتی پیکرش را آوردن چند تکه شده بود و آن پیکر تنومند بصورت خیلی کوچک در کفن پیچیده شده بود.
کد خبر: ۵۶۰۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۲
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «فریدون سهرابی»
جانباز کرمانشاهی «فریدون سهرابی» میگوید: سال 1363 عضو بسیج شدم و سال 65 به خدمت سربازی اعزام شدم. در پایگاه محل خدمت مشغول گشت زنی بودم و نمی دانستم دور تا دور پایگاه را مین کار گذاشتند در همین حین روی مین رفتم و یکی از پاهایم قطع شد و یکی یکی انگشتهایم روی زمین می افتادند.
کد خبر: ۵۶۰۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۹
گفتگوی تصویری با جانباز «غفار مرادپور»
جانباز کرمانشاهی «غفار مراد پور» میگوید: سال 1365 به خدمت سربازی اعزام شدم عضو تیپ انصار الرسول سپاه پاسداران شدم و بعد ما را به همراه برادران به جزیره مجنون فرستادند، روی اسکله بودیم که یک خمپاره به ما اصابت کرد و همانجا یکی از دستهایم قطع شد و پزشکان نتوانستند آن را پیوند بزنند.
کد خبر: ۵۶۰۳۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۴
پدر شهید «علیرضا کریمی» نقل میکند: «همان شب که به شهادت رسید، حال عجیبی به من دست داد و احساس کردم فرزندم شهید شده است.» نوید شاهد سمنان شما را به دیدن این گفتگو جلب میکند.
کد خبر: ۵۶۰۳۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
گفتگوی تصویری با جانباز «محمد طاهر عبدی»
جانباز کرمانشاهی «محمدطاهر عبدی» میگوید: در جنگ تحمیلی شعار ما شعار وحدت بود و برادران شیعه و سنی در کنار همدیگر بودند و عملیاتها را در کنار هم به نتیجه میرساندند.
کد خبر: ۵۶۰۱۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۸
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «سالار کارگر»
جانباز کرمانشاهی «سالار کارگر» می گوید: در منطقه عملیاتی بودیم و یکی از رزمندگان با بولدوزر خاکریز هایی را که نشست کرده بود را بالا می برد که در همین حین یک خمپاره به او خورد و دشمن شروع به حمله کرد که به من هم ترکش اصابت کرد و زمین خوردم که در آن لحظات فقط به فکر مادرم بودم و از خدا خواستم به او صبر بدهد.
کد خبر: ۵۵۹۹۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۵
گفتگوی تصویری با جانباز «محمد ویسی»
جانباز «محمد ویسی» گفت: سال 1365 نیز در عملیات نوسود که دمکراتها آن منطقه را مینگذاری کرده بودند مجبور به پاکسازی شدیم و من روی یکی از مینها رفتم و تمام بندم سیاه و کبود شد و داخل رودخانه افتادم.
کد خبر: ۵۵۹۹۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۵
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «محمدرضاکریمی»
جانباز کرمانشاهی «محمدرضا کریمی»، میگوید: به عنوان بسیجی به منطقه کردستان اعزام شدم و در عملیاتهای مختلف شبانه روز در قلههای کامیاران و مریوان برای پاکسازی کومله دمکرات در حال گشت بودیم. تا اینکه برای عملیات کربلای 5 به شلمچه اعزام شدیم و آنجا مجروح شیمیایی شدم. دوست داشتم به شهادت برسم و هرکس که به شهادت رسید مخلصانه جنگید.
کد خبر: ۵۵۹۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «نورعلی حسینی»
جانباز کرمانشاهی «نورعلی حسینی»، می گوید: در جنگ تحمیلی برای رزمندگان سنگر جوش می کردم. یک روز در پادگان بودم که دشمن شهر را مورد حمله بمباران هوایی قرار داد همه ما زخمی شدیم در این حمله دست راست و یکی از پاهایم را از دست دادم در این خصوص هم هیچگاه احساس ناراحتی نکردم دفاع از وطن هیچگاه پشیمانی به دنبال ندارد.
کد خبر: ۵۵۹۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
گفتگوی تصویری با «فردین چهره آرا» جانباز کرمانشاهی
«فردین چهره آرا» میگوید: سال 1361 در بمباران هوایی ترکش به من اصابت میکند و مرا به بیمارستان انتقال میدهند .25 روز به حالت کما می روم و دو سال تمام دست و پاهایم بدون حرکت میشود. از زمان جنگ تحمیلی تا کنون دچار فراموشی شده ام.
کد خبر: ۵۵۹۴۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۲
تاریخ شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «اردشیر جعفری» می گوید؛ همسرم چندین مرتبه به جبهه رفت. یکبار که زخمی شده بود پایش در گچ بود و هنوز خوب نشده بود که قصد رفتن به جبهه را کرد. هرچه مانع او شدیم فایده نداشت و بالاخره با بدن زخمی به جبهه رفت.
کد خبر: ۵۵۹۳۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۷
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «امیر سرنوبه» میگوید: زمانی که پیکر فرزندم را آوردند خیلی التماس کردم که بگذارند او را ببینم. بالاخره هم موفق شدم و مرا به سردخانه بردند. وقتی پیکر او را دیدم لبخندی روی لبانش بود که تا الان تسکین درد من در فراغش است.
کد خبر: ۵۵۹۳۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمد موسوی» می گوید: وقتی محمد می خواست به جبهه برود، خواهرش میگفت؛ لباسهای دامادیت را مرتب و تا می کنیم تا برگردی ولی او در جواب می گفت؛ دامادی خوب است ولی شما لباسهای شهادت مرا مرتب و تا کنید.
کد خبر: ۵۵۹۳۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۲
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «نعمت اله براتی» می گوید: پسرم همیشه اصرار داشت به جبهه برود ولی ما مانع می شدیم. بالاخره خودم راضی شدم و به مسجد محل رفتم و از مسئول بسیج خواستم که پسرم را ثبت نام کنند و به جبهه ببرند.
کد خبر: ۵۵۹۳۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۱