خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «قاسم عسکری» میگوید: «شهید انسان خیلی خوبی بود، یک کاغذ برایم آورد و گفت پایین آن را انگشت بزن، بهش گفتم من به رفتنت رضایت میدهم، اگر شما به جبهه نروید پس چه کسی برود.»
کد خبر: ۵۵۷۶۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۴
قسمت نخست خاطرات شهید «عربعلی جشن»
همسر شهید «عربعلی جشن» نقل میکند: «گفت: نصف بچهها زخمی و شهید شدن و ما نتوانستیم حتی پیکرشون را به عقب بیاریم. با تعجب و حیرت نگاهش کردم و گفتم: خودتون چطور نجات پیدا کردین؟ در حالی که اشک توی چشمش حلقه زده بود گفت: خدایی بود. به حضرت ابوالفضل (ع) متوسل شدیم. خودمون هم نفهمیدیم چطور نجات پیدا کردیم.»
کد خبر: ۵۵۷۶۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۲
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «غلامعباس عفیفه» میگوید: «خیلی آدم درست و محترمی بود، فرایض دینی را مرتب به جا میآورد. به حدی خوب بود که حتی خانوادهام او را از بچه خود بیشتر دوست داشتند. هیچ وقت فکرش را نمیکردم که به جبهه برود و دیگر برنگردد حتی تا دو سال باور نمیکردم که همچین اتفاقی برایش افتاده است.»
کد خبر: ۵۵۷۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۲
قسمت سوم خاطرات شهید «حسن یحیایی»
برادر شهید «حسن یحیایی» نقل میکند: «صداقت ایشان مثال زدنی است. در وعدهها و قولوقرارها صادق بود و دوست نداشت کسی به غیر از صداقت و راستی با او حرفی بزند. ظاهر و باطنش یکی بود.»
کد خبر: ۵۵۷۵۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۱
قسمت دوم خاطرات شهید «حسن یحیایی»
پدر شهید «حسن یحیایی» نقل میکند: « آخرین باری که حسن میخواست به جبهه برود، من او را در آغوش گرفتم و به من الهام شد که اگر حسن برود، شهید خواهد شد. حسن جوان حرف گوش کنی بود. هر کاری میخواستم انجام میداد. حالا رفته است و منِ پدر باید جنازه او را ببینم. جز تسلیم در برابر امر الهی چاره چیست؟ الهی با شهیدان کربلا محشور شود!»
کد خبر: ۵۵۷۵۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۷
قسمت نخست خاطرات شهید «حسن یحیایی»
مادر شهید «حسن یحیایی» نقل میکند: «حسن دانشآموز بینظمی نبود که از مدرسه برمیگردد، وسایل و اسباب و اثاثیه خود را هرجا که شد رها کند؛ هر چیزی را در جای خودش قرار میداد. حسن اخلاق داشت. از نمازش غافل نمیشد. حرمت و احترام ما را همیشه داشت و با قرآن مأنوس بود.»
کد خبر: ۵۵۷۵۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۶
قسمت دوم خاطرات شهید «سید عباس راسخی»
همرزم شهید «سید عباس راسخی» نقل میکند: «از محل حادثه تا سر جاده، نیروهای رزمنده سید عباس را با برانکارد بردند و نیم ساعتی نشستیم تا آمبولانس برسد. سید عباس برایمان صحبت کرد و ما توی دلمان گریه میکردیم، ولی به ظاهر خنده. میگفت: من به زودی از شما جدا خواهم شد و به هدفم خواهم رسید.»
کد خبر: ۵۵۷۵۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۴
«به حمید گفتم، کمتر سینه بزن یا حداقل آرومتر سینه بزن لازم نیست اینهمه خودت را اذیت کنی. جوابش برایم جالب بود. گفت: فرزانه این سینه به خاطر همین سینه زدن هیچوقت نمیسوزه ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاهکالیمرادی» است که در آستانه ایام محرم تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۷۴۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۴
قسمت نخست خاطرات شهید «سید عباس راسخی»
دوست و همرزم شهید «سید عباس راسخی» نقل میکند: «چند روز بعد ما را بردند خط گوجار که بسیار مرتفع و صعبالعبور بود. وقتی به خط رسیدیم هوا کولاک شده بود. سید ابوالفضل وقتی مرا تنها دید گفت: منم میمانم. گفتم: تو از شدت سرما نمیتوانی راحت حرف بزنی! ریشهایت یخ زده!»
کد خبر: ۵۵۷۴۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۱
برگی از خاطرات؛
«شهید چگینی با توجه به دقت و حساسیتی که در پوشش ظاهری داشت. همیشه در ماشین خود یک عدد شانه، فرچه واکس، کفش، نخ و سوزن داشت تا از آنها در مواقع ضروری استفاده کند ...» ادامه این خاطره از شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۴۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۲
خاطره شهيد حبيب اله کريمی «14»
شهيد حاج «حبيب اله کريمی» در دفتر یادداشت خود از خاطرات روزهای حج مینویسد: « ای شهر مدينه من از شما چيز ديگری هم میخواهم من شهر را دارم وداع میگويم ولی هنوز قبر بیبی فاطمه زهرا(س) را نديدهام. آيا مگر پيکر پاک و طيبه اين بانوی بزرگ اسلام در اين شهر نيست چرا به اين مشتاقان زيارت بنت رسولالله نشان نمیدهی...» متن کامل خاطره قسمت 14 این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۳۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱
خاطرهنگاری جانبازان
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با جانباز سرافراز «حسین دهستانی اردکانی» به مصاحبه پرداخته است. این جانباز سرافراز چنین روایت میکند: « از سرما داشتم یخ می زدم چشمانم را باز کردم دیدم در سردخانه هستم. نای فریاد زدن نداشتم.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۵۷۳۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱
«شهید ابوترابیفرد همیشه بچهها را تشویق میکرد تا نامههای امیدوارکننده بنویسند و سعی کنند تا از زیباییهای اسارت بنویسند و تلخی و مرارتها را منعکس نکنند تا به نگرانی خانوادهها افزوده نشود ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۳۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«اکنونای فرشتههای مهر، در فراق شما چگونه میتوان زیست؟ چگونه میتوان این وادی برهوت عمر را سپری کرد؟ چگونه میتوان عشق و ایمانتان را بازگو کرد و در آشیانههای قلبمان جای داد؟ ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۳۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «علی هاشمیپور» میگوید: «شهید زیاد به ماموریت میرفت، به شهید میگفتم که بعضی از ماموریتها را نرود چون بچه کوچک داشتیم و برایم سخت بود، میگفت اگه من نروم و شخص دیگهای هم نرود پس تکلیف آینده چه میشود. شهدا رفتند و ما ماندهایم، انشاالله شهدا ما را در آن دنیا شفاعت کنند.»
کد خبر: ۵۵۷۳۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱
خاطره شهيد حبيب الله کريمی «13»
شهيد حاج «حبيب الله کريمی» در دفتر یادداشت خود از خاطرات روزهای حج مینویسد: «بقيع اين قبرستانی که 4 تن ائمه اطهار و شيرمردان و شير زن اسلام را در دل خود جای داده است وقت وداع فرا رسيده، بقيع با حالت بیزبانی با ما سخن میگفت اگر کسی گوش شنوا داشته باشد صدای گريه وداع بقيع را خواهد شنيد که...» قسمت سیزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۳۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰
روایتی خواندنی از شهید«اردشیر احمدی»
مادر شهید«اردشیر احمدی» در خواب میبیند که پسرش گرسنه است.صبح که بیدار میشود به همرزم فرزندش مراجعه کرده و خوابش را تعریف میکند و میپرسد آیا اتفاقی برای پسرم افتاده؟ او میگوید: شهید تاکید کرد به مادرم چیزی نگو در روز عاشورا ماشینی که حامل غذا بود و کسانی که مسئول پخش آن بودند وقتی میخواستند غذا را تقسیم کنند خمپاره عراقیها به ماشین اصابت میکند و سرنشینان ماشین همگی شهید میشوند و این تعبیر خواب مادرش بود که پسرش در روز عاشورا نتوانسته بود غذا بخورد وقتی که برمیگردد و همه چیز را میشنود به مادرش میگوید:مگر تو سید هستی که از همه چیز خبر داری!
کد خبر: ۵۵۷۳۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰
خاطرات شفاهی خانواده های شهدا؛
شهید «پرویز باپیری» از شهدای جنگ تحمیلی است با وجود اینکه سه بار مجروح شد، اما همچنان شور عشقِ حضور در جبهه و عشق به امام و انقلاب در وجودش موج میزد و روز قبل از شهادت براساس فالی که برای همرزمانش گرفته بود، پیش بینی کرد که خودش شهید می شود و عاقبت صبح روز بعد به آرزوی دیرینه اش رسید.
کد خبر: ۵۵۷۳۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰
به کوشش «نشر شاهد» منتشر شد
«ماشین در دستاندازهایی که چالههای بزرگی در اثر انفجارها درست شده بود بالا و پایین میشد. آن دو به میلههای ماشین چسبیده بودند. نگار میدانست در آن وضعیت خواندن نوشتههای دفتر نه تنها برای علی برای خودش هم سخت بود. با این حال چند خطی از نوشته را برای علی خواند. صدای باد نمیگذاشت علی درست بشنود. نگار دوباره تکرار کرد ....» بخشی از کتاب « خاطرات فراموش شده» را خواندید.
کد خبر: ۵۵۷۳۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰
مادر شهید «غلامعلی فتحی» نقل می کند: غلامعلی، در مراسم تشییع پیکر شهید راهداری در گلزار شهدا به شهید احمد نظری جایی را نشان می دهد و می گوید؛ چقدر خوب است که انسان در ردیف شهدا و در اینجا دفن شود که درست یک ماه بعد از این ماجرا غلامعلی فتحی و احمد نظری در عملیات کربلای 5 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و در همانجای که نشان داده بود به خاک سپرده شدند.
کد خبر: ۵۵۷۲۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰