نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «محمد یزدانی» بیان می‌کند: شهید بسیار اهل مطالعه بود، او برای خودش کتابخانه داشت و به کتاب بسیار اهمیت می‌داد.
کد خبر: ۵۷۰۷۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱

«مأموران قطار جواز دفن شهدا را برمی‌داشتند تحویل ما می‌دادند و از ما رسید می‌گرفتند بعد مسئول قطار صدا می‌کرد بیایید داخل و تا انتهای واگن چراغ‌قوه می‌انداختند. آن‌جا بود که قلبم با مشت بر دیواره سینه‌ام می‌کوبید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «غلامحسن حدادزادگان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۰۷۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«شما که نه تن‌ها جان خود بلکه اسم خود را نیز برای خدا و در راه او فدا می‌کنید و می‌گویید اگر پیکر بی‌جان من به دست شما رسید بر روی سنگ قبرم اسم مرا ننویسید، بنویسید مشتی خاک به پیشگاه خداوند ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۷۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
زيورمحمدلو مادر شهید «عباس زارع» می‌گوید: «در نامه‌هایش همیشه می‌نوشت: «دوستتان دارم». یادم می‌آید بار آخری که به مرخصی آمده بود، می‌گفت: ممکن است بار آخری باشد که به مرخصی می‌آیم، اگر شهید شدم نگران من نباشید.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۰۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

برشی از کتاب «هشت بهشت»
دوست شهید «کیومرث ناصحی» نقل می‌کند: «با علی‌اصغر در مراسم تشییع شهید قنبر‌علی افضلی در دروار بودیم. تیری که از دریچه سنگر وارد شد از کنار گوش همه ما رد شد و خورد به اون. اون لحظه احساس کردم نیرویی تیر رو به سمت قنبرعلی هدایت کرد. به همین خاطره که می‌گم شهادت لیاقت می‌خواهد.»
کد خبر: ۵۷۰۶۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «22»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «از شيطان اولی و شيطان وسطی عبور کرديم، ولی به فرمان خداوند امروز می‌بايست شيطان عقبه را رمی کرد، سپس به شيطان بزرگ رسيديم. آنجا غوغايی بود...» قسمت بیست و دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۶۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «23»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «خيلی از حجاج قربانی را کشته و سرش را نيز تراشيده بودند و خيلی از حجاج تازه برا رمی جمره می‌رفتند، هر کس در فکر خودش بود که اعمالش صحيح و درست سريعاً تمام شود. بالاخره پس از نيم ساعت به قربانگاه رسيديم و...» قسمت بیست و سوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۶۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰

خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «21»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «روز عيد قربان در منا عجب لطف و صفایی دارد. پس از آنکه به منا رسيديم، سريع سفره صبحانه پهن شده و 100 نفر برادر سپاهی مانند اعضای يک خانواده بر سر اين سفره نشستند و...» قسمت بیست و یکم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۶۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

«یکی از اخلاق خوب قرآنی مهدی شالباف، صبر و استقامت او بود. اگر دنیایی مشکلات را روی دوشش می‌ریختند، ایشان با صبر و حوصله همه را انجام می‌داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۰۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

فاتحان خرمشهر/ قسمت اول
در قسمت اول خاطرات ی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس ( آزادی خرمشهر ) می خوانیم: اردیبهشت ماه بود و هوا به شدت گرم ، تحمل این شرایط برای بچه های آذربایجان و زنجان بسیار سخت بود. موقع آموزش ، عرق از سر و رویمان می بارید. شناسایی های منطقه عملیاتی خرمشهر بلافاصله پس از عملیات فتح المبین شروع شد و با نتایج به دست آمده فرماندهان معتقد بودند که عراقی ها با توجه به عملیات فتح المبین انتظار حمله دیگری را حداقل تا چند ماه دیگر از سوی ایرانی ها ندارند. این بهترین فرصت برای ضربه زدن به آنها و بازپس گیری خرمشهر به نظر می رسید.
کد خبر: ۵۷۰۶۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

قسمت نخست خاطرات شهید «عطاءالله ریاضی»
فرزند شهید «عطاءالله ریاضی» نقل می‌کند: «توی کهن‌آباد حضورش را حس می‌کنم. هنوز صدای خنده‌هایش را می‌شنوم. هنوز او را می‌بینم که از پشت پنجره رد می‌شود. چند روز مرخصی را وقف ما می‌کرد. انگار آمده بود خستگی جنگ را از تن و جانش بزداید.»
کد خبر: ۵۷۰۶۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

خاطرات شفاهی
«محمد فارسی» جانباز ترور 50 درصد می‌گوید: «سال 1360 بود که دچار یک ترور نافرجام از سوی منافقین شدم. در این حادثه چهار گلوله به گردن، بازو، پای راست و سر من اصابت کرد...»
کد خبر: ۵۷۰۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

«آن روز‌ها وقتی جبهه می‌رفت حداقل یک هفته بعد تماس می‌گرفت و ما را در جریان سلامتی‌اش قرار می‌داد، ولی این بار یک هفته و حتی بیشتر گذشت، ولی خبری از او نشد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیم‌بر» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

قسمت دوم خاطرات شهید «یدالله عبدالشاهی»
هم‌رزم شهید «یدالله عبدالشاهی» نقل می‌کند: «نمازم را تمام کردم، یدالله هنوز توی قنوت بود. اشک پهنای صورتش را خیس کرده بود. با تضرع و التماس پشت سر هم می‌گفت: اللّهُمَّ ارْزُقْنا توُفیقَ الشَّهادَهِ فی سَبیلِکْ. همیشه دعای دستش این بود؛ هنوز لذت مناجاتش را از یاد نبرده‌ام.»
کد خبر: ۵۷۰۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۷

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با والدین بزرگوار شهید «کاظم حسنی قوام آباد» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۷۰۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۷

«حاج‌آقا در قناعت‌ورزی تک بودند. اگر سیبی را می‌خوردند و نصف آن باقی می‌ماند. روی آن چیزی می‌کشیدند و در یخچال می‌گذاشتند تا بعدا میل کنند ...» ادامه این خاطره را از آیت‌الله باریک‌بین پدر شهید «مرتضی باریک‌بین» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۵۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶

«سید جان و دل ناآرام و بی‌قراری داشت و نمی‌توانست مثل یک کارمند معمولی در واحد‌های ستادی خدمت کند. به همین جهت در دوران کوتاه عضویتش در سپاه حضور در واحد‌های مختلف را تجربه کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «سیدحسن موسوی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۰۴۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶

پایگاه خبری نوید شاهد بوشهر جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تصاویر شهید «محمدرضا رزمی» منتشر کرد.
کد خبر: ۵۷۰۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶

قسمت نخست خاطرات شهید «یدالله عبدالشاهی»
خواهر شهید «یدالله عبدالشاهی» نقل می‌کند: «گفت: دکتر می‌خواست دستم را قطع کنه. مادر گفت: کاش قطع می‌شد تا دیگه جبهه نمی‌رفتی! یدالله گفت: بدونین اگه دو تا دست‌هام هم قطع می‌شد، باز هم می‌رفتم. مادر گفت: پس باید دعا کنم جنگ تموم بشه! یدالله بدون معطلی جواب داد: اون وقت می‌رم فلسطین!»
کد خبر: ۵۷۰۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶

به مناسبت سالروز شهادتش منتشر شد:
شهید «احمدجلالی ریشهری» مراسم دعای کمیل را عاشقانه دوست داشت. سنگر نماز جمعه را هرگز ترک نمی‌کرد و شاید همین الفت‌ها بود که باعث شد خداوند شب جمعه را اولین شب قبر او قرار دهد.
کد خبر: ۵۷۰۴۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶