نوید شاهد - شهید عبدالله آژغ در وصیت نامه خود برای مادر چنین نوشته است: «به مادرم بگویید که از من راضى باشد؛ چون در همۀ عمرم شریک غم‌هاى من بود و من نتوانستم کوچکترین کارى برایش بکنم. او برایم از کوچکى که پدرم در سن چهارسالگی اَم مُرد برایم زحمت کشید و هی چوقت من نمی توانستم کارى بکنم که او را خوشحال کنم. گویا او براى اینکه غم‌هاى من را تحمل کند، خلق شده بود! او همیشه کار می کرد و من نتوانستم حتى براى او در دَم پیری‌اَش کارى کنم که لااقل یک خستگى بگیرد.»

گویا مادر براى تحمل غم‌هاى من خلق شده بود!

به گزارش نوید شاهد خراسان رضوی، شهید عبدالله آژغ، در سال ۱۳۳۷، در شهرستان باخرز به دنیا آمد. پدرش موسی (فوت ۱۳۵۱) و مادرش کوکب نام داشت. تا دوره راهنمایی درس خواند. شیرینی‌پز بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.

او پس حمله دشمن بعثی به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در روز سیزدهم مرداد ماه ۱۳۶۲، در قلاویزان بر اثر سوختگی شدید به شهادت رسید.

اکنون مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

متن وصیت نامه این شهید والامقام به شرح ذیل می باشد:


 
 

 

بسمه تعالى
 
 
مگر می توان هدفى جز خدا داشت، هرچند که به این مردم مظلوم، ظلم شده بود، هرچند که براى براندازى اسلام به کشور ما تجاوز شده بود، هرچند که دشمنان خدا قصد دین او را کرده بودند و می خواستند همچون تمام تاریخ، اسلام را سرکوب کنند، هرچند که این نمرودهاى زمان قصد ابراهیم کرده بودند، هرچند که صدام، چون فرعون و بنی صدر، چون گوسالۀ سامرى، آن [فرعون] قصد سرکوب و این [بنی صدر] قصد فریب داشت؛ ولى در یک کلام می گویم: وظیفۀ دینى من بود.

پیام [من همان]پیام خداست که به وسیلۀ قرآن و اسلام و امام امت، خمینى بزرگ بر تمامى ملت مؤمن مسلمان [ابلاغ شده است.]ما چه پیامى می توانیم داشته باشیم؟ جز اینکه باید بدانیم این دنیا، دنیایى نیست که به آن وفادار باشیم [بلکه]باید به اسلام وفادار باشیم و همچون امامانمان و همۀ پاکان، فداى آن شویم.

به مادرم بگویید که از من راضى باشد؛ چون در همۀ عمرم شریک غم‌هاى من بود و من نتوانستم کوچکترین کارى برایش بکنم. او برایم از کوچکى که پدرم در سن چهارسالگی اَم مُرد برایم زحمت کشید و هی چوقت من نمی توانستم کارى بکنم که او را خوشحال کنم. گویا او براى اینکه غم‌هاى من را تحمل کند، خلق شده بود! او همیشه کار می کرد و من نتوانستم حتى براى او در دَم پیری‌اَش کارى کنم که لااقل یک خستگى بگیرد.

خدایا! خودت به او ارج بده. من جز از یک ساک چیزى ندارم، آن را هم به مادرم بدهید.

 

اسلام پیروز باد!               

 

و این شعر بزرگ، مال ملت شاعر ایران است:

 

خدایا خدیا تا انقلاب مهدى، خمینى را نگهدار! 

از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا!

رزمندگان ما را پیروزشان بفرما!

صدامیان کافر نابودشان بگردان!

 
 


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده