شهیدی که در عشق خدا سوخت/ توصیف آیت الله جوادی آملی از شهید تورجی زاده
شنبه, ۰۲ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۳۶
«یازهرا» توسط گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تالیف شده و توسط نشر امینان224 صفحه و 3000 نسخه منتشر شده است.
این کتاب به زندگی و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده فرمانده گردان یازهراء(سلام الله علیها) ( لشکر 14 امام حسین(علیه السلام)) میپردازد. شهید تورجی زاده مداحی دلسوخته ، رزمنده ای شجاع وفرمانده ای مخلص و محب واقعی حضرت زهرا(س) که نحوه شهادت عجیبی داشت...
کلام آیت الله جوادی آملی در خصوص شهید تورجی زاده به نقل از شهید سید محمد حسین نواب (روحانی وارستهای که در سال ۷۳ در منطقه بوسنی به شهادت رسید)
تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت.
از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبهها نوارهایش را گوش میکردیم.
بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد.
شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید.
ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند.
سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند.
بعد گفتند:
"اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید."
صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.
استاد پرسیدند:
"اسم ایشان چیست؟"
گفتم :
"محمد رضا تورجی زاده."
استاد پس از کمی مکث فرمودند:
"ایشان (در عشق خدا) سوخته است."
گفتم :
"ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هم بوده."
استاد ادامه داد:
"ایشان قبل از شهادت سوخته بوده."
قسمتی از متن کتاب
راوی: مادر شهید
روزهای آغاز سال 43 بود. بیست وسه سال از خدا عمر گرفته بودم. خداوند سه دختر به خانواده ما عطا کرده. فرزند بزرگم چهار ساله بود. تا سه ماه دیگر هم فرزند بعدی به دنیا می آید!
مثل بسیاری از مردم آن زمان در یک خانه شلوغ و پر جمعیت بودیم. حیاطی بود و تعدادی اتاق در اطراف آن. در هر اتاق هم خانواده ای!
رسیدگی به کارهای خانه و چندین فرزند خیلی سخت بود. مادرم به کمکم می آمد. اما باز هم مشکلات زیادی داشتیم.
البته همه مردم آن زمان مثل ما بودند. همه تحمل می کردیم و شکر خدا را می کردیم. مثل حالا نبود که اینقدر رفاه و آسایش باشد با این همه ناشکری!
مادرم بیش از همه به من سفارش می کرد. می گفت: وقتی باردار هستی بیشتر دقت کن! نمازت را اول وقت بخوان. به قرآن و احکام بیشتر اهمیت بده. میگفت: هر غذایی که برایت می آورند نخور!
نوید شاهد خراسان رضوی :
نظر شما