مریم تاج الدینی

مریم تاج الدینی
خاطرات بانوی امددگر کرمانی"مریم میرتاج الدینی" از دوران دفاع مقدس؛

آن قدر گریه کردم که بی هوش شدم

رفتم کنار جنازه و پارچه را از رویش کنار زدم، پیکر خونین او را که دیدم، کنارش نشستم و گفتم: برادر، مادر و خواهرت اینجا نیستند که برایت سوگواری کنند اما من به جای آن ها برای تو عزاداری می کنم، آنقدر گریه کردم که بی هوش شدم.
خاطرات خواهر رزمنده مریم تاج الدینی

شاهد یک حماسه

یک شب به اتاق مجروحی که تمام بدنش باندپیچی بود رفتم. او را نشناختم، رفتم کنار تختش هر چه با او حرف زدم، جواب نداد، فقط قطرات اشک از چشمانش سرازیر بود
طراحی و تولید: ایران سامانه