خاطرات شهدا - صفحه 13

خاطرات شهدا
قسمت نخست خاطرات شهید «علیرضا مومنی»

بدون اجازه پدر و مادر حتی بهشت هم نمی‌شه رفت

مادر شهید «علیرضا مومنی» نقل می‌کند: «علیرضا بدون ذره‌ای ناراحتی به دوستش گفت: به نظر تو بدون اجازه مادرم می‌تونم همراهت بیام سبزوار؟ او هم خندید و گفت: بدون اجازه پدر و مادر حتی بهشت هم نمی‌شه رفت تا چه رسد به سبزوار؟»
خاطرات مربوط به شهید «اکبر فتح‌الهی» به‌نقل از مادر شهید؛

پسرم به مردم تهیدست کمک می کرد

مادر شهید «اکبر فتح الهی» می گوید: پسرم خیلی مهربان، خوش رفتار و خوش برخورد بود و چون شغل پدرش نظامی بود بیشتر اوقات کودکی خود را در کوهستان‌ها در بین مردم تهیدست گذرانده بود و به آنها کمک میکرد.
زندگینامه شهید «عبدالوهاب فتح الهی»؛

تک تیراندازی که در عملیات عاشورا جاویدالاثر شد

شهید «عبدالوهاب فتح الهی» در خط مقدم تک تیرانداز بود. بیست و هفتم مرداد ماه 1364 در منطقه چنگوله در عملیات عاشورای 2 جاویدالاثر شد و دین خودش را به اسلام و مملکت ادا کرد.
خاطرات شهید «عبدالرحمن فتح الهی»؛

معلم شهیدی که از دستغیب الگو گرفت

شهید «عبدالرحمن فتح‌الهی» از شهدای معلم استان لرستان است که وقتی مادرش به او گفت به جبهه نرو او در جواب کتابی از شهید دستغیب را به مادرش نشان داد و گفت: «مادر او دعا می‌کند شهید و تکه‌تکه شود...» در ادامه بخشی از زندگینامه و خاطرات این شهید والامقام را از زبان خانواده اش در نوید شاهد بخوانید.
برگی از خاطرات شهید «مهدی شالباف»؛

نگهبان بودم

«شبی نگهبان بودم و ساعت یک بعد از نیمه‌شب گذشته بود، شالباف پیشم آمد و گفت برو جای من بخواب گفتم نه من نگهبان هستم و نمی‌توانم بروم. گفت برو من به جای تو نگهبانی می‌دهم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
روایتی خواندنی از همسر شهید «بهروز گراوندی»

«من عزیزم اینجاست»

در دل حملات شدید هوایی و بمباران‌های مداوم، «پروانه بهشتی» هیچ‌گاه از جستجوی همسر شهیدش «بهروز گراوندی» دست نکشید. جمله‌ی پر اضطراب «من عزیزم اینجاست»، تنها یادگار لحظه‌ای بود که در خیابان‌های پر از خاک و ویرانی، برای پیدا کردن همسرش صدا می‌زد. در این روایت از زبان پروانه، ما با زن و مادری مواجه می‌شویم که در میان آوارهای جنگ و بی‌خبری از سرنوشت همسرش، تنها به عشق و امید به بازگشت او دل بسته بود.
پدر شهید میرهاشم اصل حسینی اسگندانی:

راضی به رفتنش نبودم اما خودم رهسپارش کردم

پدر بزرگوار شهید «میرهاشم اصل حسینی اسگندانی»، در دیدار و گفت‌وگویی با نوید شاهد که به مناسبت روز پدر انجام شد، گفت: «راضی به رفتن پسرم به جبهه نبودم، ولی بعد از شنیدن حرف‌های او خودم رهسپارش کردم.»
تاریخ شفاهی والدین شهدا

فرزندم از نسل جوان می‌خواهد نسبت به انقلاب بی‌تفاوت نباشند

در این کلیپ پدر شهید «گل‌ابراهیم پارسا» می‌گوید: «فرزندم در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: ای نسل جوان بی‌تفاوت نباشید، علی‌اکبر حسین(ع) برای هدفش به شهادت رسید.»

شهیدی که محبوب دل بسیجیان بود

آذرماه ۱۳۶۵ سیل سراسر استان بوشهر را فراگرفت و روستای دشتی به مانند قایقی روی دریای متلاطم بود. تعدادی از بچه‌ها ناخواسته از اعزام جا مانند، اما فرمانده پایگاه و تعدادی از بسیجیان تصمیم به برگشت نداشتندو سرانجام به جبهه اعزام‌شدند...» در ادامه خبر متن این خاطراه را بخوانید.
برگی از خاطرات؛

نباید به ضد انقلاب‌ها اجازه جوسازی و تبلیغ علیه انقلاب را داد

«علی معتقد بود به این‌هایی که نه در انقلاب نقش داشته‌اند و نه برای تداوم و نگهداری آن کاری انجام می‌دهند و بعضاً هم با اصل اسلام و دین مشکل داشته و علیه آن تبلیغ می‌کنند، نباید اجازه جوسازی و تبلیغ علیه انقلاب و اسلام را داد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوه‌‏چین» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

اسرا مشکلات‌شان را با شهید ابوترابی در میان می‌گذاشتند

«بچه‌های اردوگاه همیشه مشکلات و مسایل شرعی خود را با حاج‌آقا در میان می‌گذاشتند حتی مسایل خانوادگی و مشکلاتی که توسط نامه از خانواده‌ها به آن‌ها منتقل می‌شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات؛

شهید «انصاریان» در ایام تعطیلی مدارس، کار می‌کرد

« در تابستان هم که درس و مدرسه تعطیل می‌شد، خود را با انجام کارهای آزاد مشغول می‌کرد تا از این طریق بتواند به قول خودش پول حلال برای رفع نیازمندی‌هایش کسب کند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد انصاریان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
تواضع و فداکاری حاج قاسم سلیمانی

سردار همیشه در خدمت مردم و خداوند بود

در میان روایت‌های بی‌شماری از زندگی سردار سپهبد قاسم سلیمانی، همواره ویژگی‌هایی چون تواضع، فداکاری و ارتباط عمیق با خداوند به چشم می‌خورد. از بوسیدن دست رزمنده‌ای که برای دست‌بوسی پیش او آمده بود، تا خدمت بی‌وقفه به جانبازان و برگزاری نماز شب‌های پر از ناله و اشک در دل شب، حاج قاسم همواره نشان داد که چگونه می‌توان به‌طور همزمان در میدان نبرد و در نزد خداوند، جهاد کرد.

برشی از کتاب «پرواز تا بی‌نهایت» | از وضع کارگران غافل نبود!

در قسمتی از کتاب «پرواز تا بی‌نهایت» که مجموعه یکصد و ۴۷ خاطره کوتاه و جذاب به همراه وصیت‌نامه و عکس از سرلشگر خلبان شهید «عباس بابایی» است، می‌خوانید: «شهید بابایی، هنگام خداحافظی، به من، که در آن زمان مسئولیت پشتیبانی پایگاه را به عهده داشتم، سفارش کردند که از وضع کارگران غافل نباشم ...»

سه روایت از شهید «محسن کرموند»

سه روایت از مادر و همرزم شهید «محسن کرموند» را در ادامه می خوانید.
خاطره شهید «محمد کرم دکامی» به نقل از برادر شهید؛

برادرم همزمان با سفر حج پدرم مفقودالاثر شد

سال 64 پدرم برای انجام حج واجب اعزام شد و برادرم نیز همزمان برای شرکت در عملیات عاشورای 2 اعزام شد که در همین عملیات و در زمانی که پدرم در سفر حج بود به شهادت رسید و مفقودالاثر شد.

یادی از شهید «روح اله سپهوند»

کلیپی از تصاویر شهید «روح اله سپهوند» تهیه شده که در ادامه می بینید.
همسر شهید «قدرت بابا»:

آرام و قرار نداشتم و مدام در حال گریه کردن بودم

«حال عجیبی داشتم، آرام و قرار نداشتم و مدام در حال گریه کردن بودم. دو روز دلم آشوب بود، حس غریبی داشتم تا اینکه خبر شهادت همسرم را به من دادند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «قدرت بابا» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات شهيد «تيمور بارانی بيرانوند» به نقل از مادر شهيد؛

پسرم با اصرار به جبهه رفت

مادر شهید «تیمور بارانی بیرانوند» درخصوص خاطرات فرزند شهیدش می‌گوید: من مخالف رفتن او به جبهه بودم ولی او با اصرار توانست به جبهه برود.

دوست دارم گمنام باشم

هم‌رزم شهید «حسین چلوویان» نقل می‌کند: «‌می‌گفت: با اینکه گناهکاریم، اما خدای مهربان باز هم به ما لطف داره و نعمت خودش رو از ما نمی‌گیره. بعد می‌گفت: دوست دارم گمنام باشم.»
طراحی و تولید: ایران سامانه