خاطرات دوران اسارت

خاطرات دوران اسارت

«خداحافظ رمادی»؛ خاطرات آزاده جانباز سید رضی نبوی

کتاب «خداحافظ رمادی»؛ به قلم محمود ترحمی، خاطرات آزاده جانباز «سید رضی نبوی» از دوران اسارت در اردوگا‌ه‌های دشمن بعثی است.

نگهبان بعثی، سروکله‌اش پیدا شد

«یک شب نگهبان عراقی آسایشگاه به یکی از برادران که زود بلند شده بود اشاره کرد و گفت اسمت چیست آن برادر گفت شنبه اسم پدرت: یکشنبه اسم پدربزرگت: دوشنبه. نگهبان بعثی پس از یادداشت کردن اسم او بیرون رفت و فردا صبح، سروکله‌اش پیدا شد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطره‌نگاری آزادگان؛

فیلم | تهیه مُهر تربت کربلا توسط فرمانده شیعه برای اسرا

آزاده و جانباز «ابوالقاسم علمدار» در فیلمی به بازگویی خاطرات دوران اسارت با موضوع، تهیه مُهر تربت کربلا توسط فرمانده شیعه برای اسرا پرداخته که به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر این فیلم باشید.
خاطره‌نگاری آزادگان

فیلم | عنایت امام زمان(عج) و شفای یکی از اسرا در اسارت

همزمان با سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر فیلمی از آزاده و جانباز «احمد آذرنوشان» با موضوع عنایت امام زمان (عج) و شفای یکی از اسرا در اسارت باشید.
خاطره‌نگاری آزادگان؛

فیلم | ناگفته‌های آزاده و جانباز «ابوالفضل زارعی» از شکنجه‌های دوران اسارت

در آستانه سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر فیلمی از آزاده و جانباز «ابوالفضل زارعی» با روایتی از ناگفته‌های شکنجه‌های دوران اسارت باشید.
خاطره‌نگاری آزادگان

فیلم | روایت آزاده و جانباز «ابوالقاسم علمدار» از نحوه اسارتش

آزاده و جانباز «ابوالقاسم علمدار» در فیلمی به بیان نحوه اسارتش پرداخته که در آستانه سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر این فیلم باشید.
اندر خاطرات اسارت؛

«هزار پیشه اسارت»

در دوران اسارت یرای اینکه زیاد وقت بچه‌ها به بطالت نگذرد دور از چشم نگهبانان بعثی آسایشگاه فعالیت‌های زیادی از جمله بررسی اخبار تلویزیونی که از گوشه و کنار به گوش می‌رسید، اجرای مسابقات ورزشی، اطلاعات عمومی، هوش و اعتقادات انجام می‌شد. در واقع علی رغم محدویت‌های زیاد، دوران اسارت هزار پیشه‌ای از فعالیت‌های متعددی داشت برای اسرا. در ادامه این خاطره خواندنی از محمد سلطانی آزاده ایلامی را بخوانید.
اندر خاطرات دوران اسارت؛

رطبِ نخورده و کتک‌خورده

طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: «یک شب خواب دیدیم عراقی‌ها مقدار زیادی رطب تازه، آبدار و خوش آب و رنگ برایمان آوردند و ما هم یک شکم سیر از آن‌ها خوردیم.» و اما اتفاقاتی که روز بعد با تعبیری که از خواب من رخ داد در ادامه بخوانید.
روایت اسرای مفقودالاثر؛

مدینه فاضله اسارت

طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: محیط اسارت را می شود مصداق مدینه فاضله‌ ای علوی دانست. بشر تصور می‌کند که نمی شود عدالت واقعی در زمین اجرا شود. ولی بچه بسیجی ها عکس این نظریه را در اسارت به اثبات رساندند. همه چیز به عدالت بین افراد تقسیم می‌شد. ناگفته نماند این بحث به محیط داخلی و فضای داخلی آسایشگاها مربوط می شود نه رفتار بعثی ها. ادامه این خاطره دوران اسارات را بخوانید.
روایت اسرای مفقود الاثر؛

رسم مهمان نوازی بعثیون

طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: بعد از مهمان نوازی زبیریان در بصره این بار نوبت به بخور بخور بر سر خوان گسترده یاران سندی بن شاهک یهودی رسیده بود. دور از ادب بود کسی از اهالی صاحب خانه جا بماند و به مهمانان خوشامد نگوید. لنگان لنگان و یکی یکی وارد صف شدیم و این اولین تجربه تونل وحشت یا دیوار مرگی بود که در روزهای آغازین ورود به استخبارات بغداد با تمام وجودمان لمس کردیم. ادامه این خاطره دوران اسارات را بخوانید.
روایت اسرای مفقودالاثر؛

ورزش صبحگاهی

اوایل اسارت یکی از فرماند‌های بعثی دستور داد که اول صبح باید دور محوطه بدوید و چند دقیقه‌ای نرمش انجام بدهید. تعدادی رزمنده ایرانی کنار هم ورزش صبحگاهی شروع کردیم و در زادگاه صدام! خیلی باشکوه به‌نظر می‌رسید. نزدیک بود چشمانشان از حدقه بیرون بزند. باورشان نمی‌شد این‌ها همان‌هایی هستند که با کابل دنبالشان می‌کنند و تحقیرشان می‌کردند! چند دقیقه‌ای مات و مبهوت به این نظم و حرکات هماهنگ نگاه کردند آخرش کاسه صبرشون لبریز شد و بعد با کابل و چوب ریختند سر بچه‌ها و بزن بکوب شروع شد و ورزش تبدیل شد به تعقیب و گریز و غلتاندن بچه‌ها توی خاک محوطه... ادامه این خاطره آزاده ایلامی را بخوانید.

ناگفته‌ها و خاطرات دوران اسارت ، آزاده و جانباز کردستانی

طاهر وفایی، از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که در سال ۱۳۶۵ با هدف دفاع از میهن به خدمت مقدس سربازی رفت و در روز ۲۱ تیرماه سال ۱۳۶۷ حین درگیری با ارتش بعثی عراق به اسارت در آمد.

جابه‌جایی اتاقم در دوران اسارت و دردسرهای آن!

نوید شاهد - «یکی از دوستانم به نام علی سرداری در آسایشگاه شماره هفت بود. به سرم زد برای مدتی هم شده اتاقم را با یکی عوض کنم و برم آنجا. عراقی‌ها به هیچ وجه موافقت نمی‌کردند، به همین دلیل خودم یک نفر را پیدا کرده و جابه‌جا شدم، ولی قضیه لو رفت و با عکس‌العمل نیرو‌های بعثی مواجه شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز "صفرعلی عالی‌نژاد" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات عباس حسین مردی

مهارت شکسته‌بند اردوگاه

نوید شاهد – «درمان درد دوران اسارت» عنوان یکی از خاطره های کتاب «حکایت زمستان» است. آزاده «عباس حسین مردی» در این خاطره از مهاتر شکسته بند کردی صحبت می کند که درمان درد اُسرا بود. در ادامه این خاطره را می خوانید.

معرفی کتاب| «حُبّانِه»

نوید شاهد - "حاج محسن بخشی" یکی از آزادگان شهرستان دماوند است که خاطرات خود از روزهای تلخ و شیرین اسارت را در کتابی به نام «حُبّانِه» به رشته تحریر درآورده است.
تلاش برای رساندن آب به اسیر در بند؛

«ساقی»؛ خاطره‌ای از آزاده سرافراز "علی نظری"

نوید شاهد - آقای «علی نظری» از آزادگان سرافراز دوران مقدس است که فروردین ماه 1365 در منطقه زبیدات خوزستان به اسارت نیروهای بعثی در می آید و مهرماه 1369 پس از تحمل 4 سال و 6 ماه رنج اسارت با 40 درصد جانبازی با افتخار به میهن بازمی گردد. نوید شاهد ایلام به ذکر خاطره ای از این آزاده عزیز با عنوان «ساقی» که تلاش وی برای رساندن آب به یک جوان اسیر در بند بود می پردازد که با هم می خوانیم.
روایتی یک آزاده در ماه مبارک رمضان در دوران اسارت

روایتی از خاطرات یک آزاده در دوران اسارت در ماه مبارک رمضان

آزاده سید محمدعلی بصری در خاطره‌ای از ماه رمضان در دوران اسارت روایت می‌کند: همه ما روزه می‌گرفتیم ولی عراقی‌ها اجازه نمی‌دادند غذای سحری نیمه شب توزیع شود، به همین دلیل تصمیم گرفتیم صبحانه را برای افطار و ناهار را برای سحر نگه داریم. شام را هم قبل از سوت داخل باش می‌گرفتیم...
مقدمه حاج قاسم سلیمانی بر کتاب «رادیو»

چاپ سوم کتاب«رادیو»؛ خاطرات سردار حسنی سعدی از اسارات با مقدمه حاج قاسم سلیمانی

کتاب «رادیو» دربرگیرنده بخشی از خاطرات پرکشش و تکان دهنده سردار محمدرضا حسنی سعدی از دوران اسارت در اردوگاه شماره 4 موصل است.
طراحی و تولید: ایران سامانه