روز تکریم مادران شهدا؛
قرآن و آب و آینه، اسفند و گل و اشک... و تصویر آخر، لرزان در شعاع خیس نگاهی پوشیده در زلال چشمه چشم دربهت وداع آخر... و بدرقه جاری اشک در رد پای پوتینهایی که می رفت تا شاید دیگر برنگردد... می رفت از ظلمت شهر و ازدحام هیاهوها و همهمه های این هیچستان، تا بهشت دوکوهه، تا کهکشان فکه، خیبر، مجنون، هور، حاج عمران و طلاییه و هرجا که حلقه اتصال زمین با آسمان بود و مقتل مردان مرد و شیردلان شهر شهادت... خورشیدهای مشرق خون در میدان مین و خاکریز و سنگر... می روم مادر! که اینک کربلا می خواندم.... و مادران، این شیرزنان شهیدپرور و شهیدباور، تقدیرشان آن بود که همه عمر، زندگی را به شهادت بنشینند و شهادت را هرروز و هرشب زندگی کنند.