خاطرات خواندنی

خاطرات خواندنی

هر سه قبر را دَر بر گرفتم تا گمشده‌ام را بیابم

مادر شهید «علیرضا نهروان‏‌حیدرآبادی» نقل می‌کند: «یازده سال چشم انتظاری، جانم را به لبم رسانده بود. نمی‌دانستم زنده است یا نه. خانمی که نمی‌شناختمش، سه تا قبر را نشانم داد و با اشاره گفت: پسرت اونجاست!»

می‌خوام جانم را فدای امام حسین و حضرت عباس کنم

برادر شهید «مسلم فیروزجنگ» نقل می‌کند: «گفت: بالاخره اسمم رو برای جبهه نوشتم. گفتم: پس صبر کن تا برادر بزرگترمون از جبهه بیاد بعد تو برو. چشمانش برق زد و گفت: می‌خوام جانم را فدای امام حسین و حضرت عباس کنم.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
حماسه ها و جنایت های که کمتر از آن ها یاد شده...

22 روز حماسه و ایثار در سنندج/ حماسه های نیروهای انقلابی و جنایات گروه های ضدانقلاب

گروه های کومله و دمکرات با کمک سایر گروه های ضدانقلاب با محاصره بخش هایی از شهر به مقابله با پاسداران و نیروهای ارتش پرداختند و در طی این مدت جنایات بی شماری را علیه مردم و نیروهای انقلاب رقم زدند و مقاومت جانانه نیروهای انقلاب و مردم در برابر این جنایات حماسه ای بی بدیل را در تاریخ جمهوری اسلامی ماندگار کرد...
روایتی خواندنی از همسر گرامی « شهید میثم نجفی » برگرفته از کتاب «حِلمای حرم» را در ادامه می خوانید؛

خادم دو کوهه!

ارتباط صمیمی و عمیقی با شهدا داشت. هر سال اوایل اسفند به دو کوهه می رفت و آنجا خادم الشهدا بود و به زائران سرزمین های نور و شهدا خدمت می کرد. هر سال عمق این ارتباط بیشتر و به شهدا نزدیک تر می شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه