نوید شاهد- تعدادي از بچه ها دنبال عراقي ها مي دويدند. همه چيز حكايت از پيروزي داشت. اما ناگهان ورق برگشت.يك هلي كوپتر عراقي در آسمان ظاهر شد. منطقه را حسابي بررسي كرد و كمي بعد گلوله ها يكي پس از ديگري به سوي مان آمد.
شيرازي را مطلع كردم، دوربين را گرفت و به خط نگاه کرد. با عجله طناب را انداخت و گفت: «فرار كن.. عراقي ها ما را دور زده اند.» كلاف طناب همانجا ماند و پا به فرار گذاشتيم.
شهید حميد رضا جعفرزاده همانطور که روي زمين دراز کشيده بود، يکي از مين ها را خنثي مي کرد. با تعجب گفتم: « چه وقت مين خنثي کردن است؟!» آهسته گفت : « فعلا کار ديگري نمي توانيم بکنيم.»