شهید گداعلی خوش روش دفعه ی آخری که داشت می رفت جبهه آرام و قرار نداشتم. نمی خواستم گریه ام را ببیند، برای همین مدام به صورتم آب می زدم تا متوجه اشک هایم نشود. وقتی در بغل گرفتمش اشک هایش سرازیر شدند. صورت، پیشانی و زیر گلویش را بوسیدم اما باز آرام و قرار نداشتم. از زیر قرآن که رد شد برگشت خم شد و دستم را بوسید گفت: من که عزیزتر از علی اکبر(ع) امام حسین (ع) نیستم.