پدر شهید «عبدالله اسلامی» نقل میکند: «او را در آغوش کشیدم و گفتم: خدا به همراهت، حالا کجا میروی؟ از من جدا شد تا بگوید: مشهد. با خودم گفتم: کاش سؤالی نمیپرسیدم و او بیشتر در آغوشم میماند!»
پدر شهید «محمدعلی اعرابی» نقل میکند: «وقتی محمدعلی شهید شد، خیلی ناراحت بودم. یک شب قبل از آوردنش به خوابم آمد. آمد داخل اتاق، مرا در آغوش کشید و گفت: باباجان! ناراحت نباش، خودم اومدم پیشت.»
هنگام اعزام، با هم قرار گذاشتيم، همواره با هم باشيم. شهيد در طول خدمت در جبهه به ما روحيه مي بخشيد. هميشه خطرناك ترين وحساس ترين موقعيت محل استقرار نيروي گردان را انتخاب مي كرد در جزيرهي مجنون، كمين دو خطرناك ترين كمين بود،...