برادر شهید «سید محمدرضا احمدپناهی» نقل میکند: «گفت: کدومش قشنگتره؟ ذوق کردم. دستوپایم را تکان دادم و گفتم: بذارم پایین! یک کفش کتانی انتخاب کردم. او هم برایم خرید؛ با دستمزد کار تابستانیاش. تا مدتها بعد از شهادتش آنها را نگه داشته بودم.»
مادر شهید «ایرج ابولی» نقل میکند: «از جبهه برایمان گفت. از فعالیتها و کارش در آنجا. گفتم: مادرجان! اگه یک دفعه شلوغ شد تو فرار کن!خندید و گفت: برای چی فرار کنم؟ گفتم: تو که جلویی ممکنه کشته بشی. گفت: اگه من و بقیه فرار کنیم، پس کی بمونه و دفاع کنه؟»
پدر شهید «عبدالله اسلامی» نقل میکند: «او را در آغوش کشیدم و گفتم: خدا به همراهت، حالا کجا میروی؟ از من جدا شد تا بگوید: مشهد. با خودم گفتم: کاش سؤالی نمیپرسیدم و او بیشتر در آغوشم میماند!»
معلم شهید «عبدالله اسلامی» نقل میکند: «مثل این بود که ورقه امتحانش را از روی کتاب نوشته باشد. دقیقاً مثل کتاب، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم. اصلاً به ذهنم خطور نمیکرد شاگردی تقلب کند. یکی از شاگردان از خاطرات و حوادث دیگر در مورد عبدالله حرف زد و کلی صحبت کرد. از مجموع صحبتهایش فقط به یک نکته رسیدم: هوش سرشار عبدالله اسلامی.»
به مناسبت سالگرد شهادت شهید «غلامرضا کرکهآبادی»، دستنوشته این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود. در گزیدهای از دستنوشتههایش در وصیتنامهاش میخوانیم: «ببینید که اگرچه چشمها، دستها، پاها، قلب، سینه و سرم را از من گرفتهاند، امّا یک چیز را نتوانستهاند از من بگیرند و آن هم ایمان و هدفم است.»
محمد بقاء فرزند جانباز دفاع مقدس گفت: «ما هرچه داریم از شهدای عزیزمان است. پدرم نقل میکرد از شهدایی که در سختترین شرایط دست از قرائت و اجرای فرامین قرآن برنداشتند و خداوند هم خریدار آنها شد. من هم سعی کردهام که راه شهدا را در این زمینه ادامه دهم. همه ما باید بدانیم که باید در حفظ دستاوردهای گرانبهای شهدا کوشا باشیم.»
خواهر شهید «مهدی هروی» نقل میکند: «مهدی گفت: بچهها گیر افتاده بودند. وقتی رسیدیم آنجا یکی گفت: دیشب یکی از بچهها خواب دیده، آقایی بهش میگه به افراد بگو ناراحت نباشن. فردا صبح سربازهای من به کمک شما میآن! شما اومدین. ما سربازهای آقا هستیم.»
شهید «علیرضا همتیانفر» در وصیتنامهاش مینویسد: «همسرم! به یاد آر روزی را که پیمانهای خود و شرایط خود را با شما درمیان گذاشتم. همه آنها به تحقق پیوست و آن پیمان که انتظار کوتاه بودن آن را داشتم، درست بود و لیکن این پیمان ما در آخرت ادامه خواهد داشت.»