شهید مجتبی زیوری پایدار

شهید مجتبی زیوری پایدار

چایی آقا مجتبی/ خاطره ای از شهید مجتبی زیوری پایدار

پیرمردی بیرون از سنگرتنها نشسته بود. مجتبی او را صدا زد و گفت: " حاجی بفرما چایی، تازه دم" پیرمرد جواب داد: نه داداش من، می ترسم در حین آمدن برای خوردن چایی ترکشی چیزی به من بخورد و شهید حساب نشوم.
طراحی و تولید: ایران سامانه