تاریخ شفاهی جانبازان - صفحه 2

تاریخ شفاهی جانبازان
گفتگوی تصویری با آزاده جانباز «جهانگیر قبادی»

اربعین سال 68 عکس‌های صدام را در اردوگاه پایین آوردیم

آزاده جانباز «جهانگیر قبادی»، می‌گوید: در اسارت بودن یک دقیقه‌اش هم زیاد است. اربعین سال 68 شب، حدود هزار نفری در قسمت ما جمع شدند تصمیم گرفتیم با هم عکس‌های صدام را پایین بیاوریم.
روایتی شنیدنی از آزاده جانباز «برومند یاری»

نُه ساعت شکنجه در یک روز

«برومند یاری»، می‌گوید: در منطقه موسیان- دهلران مستقر بودیم که محاصره شدیم و به اسارت عراقی‌ها در آمدیم. هر روز از 8 صبح تا 5 عصر بعثی‌ها شروع به شکنجه می‌کردند.
گفتگوی تصویری با آزاده و جانباز«امامعلی سهیلی»

45 روز در یک سلول با پاهای جمع شده نشستم

«امامعلی سهیلی» می‌گوید: راننده اداره راه و ترابری بودم به تمام مناطق جنگی اعزام می‌شدم تا اینکه به اسارت بعثی‌ها درآمدم. 45روز در یک سلول بودیم با ابعاد بسیارکوچک و شب و روز به اندازه‌ی یک نشستن با زانوهای جمع شده، گذراندیم.
گفتگوی تصویری با جانباز«بخش علی عزتی»

رزمندگان برای شهادت از هم سبقت می‌گرفتند

جانباز«بخش علی عزتی» می‌گوید: بعد از اتمام دوره آموزشی به منطقه مهران اعزام شدیم وقتی فرمان حمله صادر شد به طرف چنگوله رفتیم حین عملیات ترکش خمپاره به من اصابت کرد. رزمندگان با شوق وارد جبهه شده بودند و برای شهادت از هم سبقت می‌گرفتند.
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «تورج حیدری»

36 جانباز و 10 شهید در یک چشم بهم زدن

«تورج حیدری» می‌گوید: منافقین اسلام آباد رو گرفته بودند و ما قبل از اسلام آباد مجبور شدیم که بمانیم. دو هواپیمای عراق به یکباره آمدند و منطقه را به بمب بستند که متأسفانه همان لحظه، خواهر و 6 خواهر زاده‌ام شهید و 2 خواهر دیگرم نیز جانباز شدند. در یک چشم بهم زدن 36 جانباز و 10 نفر شهید دادیم.
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده کرمانشاهی«امین عیسی پور»

علاقه زیاد به لباس نظامی، من را به خط مقدم جبهه رساند

«امین عیسی پور»‌می‌گوید: 21 ساله بودم که علاقه زیادی به لباس نظامی داشتم. وارد کادر ارتش شدم و بعد از یک سال آموزش به منطقه عملیاتی عین خوش اهواز منتقل شدم و در گردان 199 ، گروهان دو حضور داشتم. خط مقدم بودیم در تاریخ 21 تیرماه 1367 عملیات آغاز شد، دشمن به ما خیلی نزدیک شده بود، به سمت گردان برگشتیم که به اسارت عراقی‌ها درآمدیم.
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده کرمانشاهی«فرزاد احمدی»

ده روز به پایان خدمت سربازی، اسیر شدم

«فرزاد احمدی» می گوید:28 ماه در مناطق جنگی خدمت کردم. 10 روز به پایان خدمتم مانده بود که اسیر شدم. در مناطق کردستان، صالح آباد ایلام، سومار و نفت شهرحضور داشتم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«عادل باقری»

عبور از یک شیار ما را به دام بعثی‌ها انداخت

«عادل باقری» می‌گوید: سال 1367 پنج روز در محاصره دشمن قرار گرفتیم به خاطر نجات یکی از دوستانم که روی دوشم بود از یک شیار می‌خواستیم عبور کنیم که رو به نیروهای خودی بیایم غافل از اینکه آنها نیروی خودی نبودند به دام بعثی‌ها افتادیم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«برزو امیر نژاد»

دشمن بداند که جوانان امروز ایران هر لحظه آماده دفاع از وطن هستند

«برزو امیر نژاد» می‌گوید: جوانان امروز کشور ما به مسائل آگاه هستند اگر روزی تهدیدی پیش بیاد همه‌ی آنها از کشور و وطن خود دفاع خواهند کرد.

شهیدی که قبل از انقلاب مجروح و بعد از انقلاب شهید شد

شهید «یدالله پرمر» در دوران قبل از انقلاب در تظاهرات‌ها شرکت می‌کرد و در یکی از تظاهرات، از ناحیه دست راست مجروح می‌شود، آیت اله و چند تن از برادران سپاهی در حالی که از اسلام آباد غرب دفاع می‌کردند شبانه به طرف سرپل ذهاب و پادگان ابوذر می‌روند که در تنگ داوود نیروی ضد انقلاب جلوی آنها را می‌گیرد و آنها را به شهادت می‌رسانند.
روایتی شنیدنی از زبان جانباز و آزاده«محمد کرم نعمتی»

یک روز عزاداری، سه روز شکنجه

«محمد کرم نعمتی»می‌گوید: دو ساعت در طول روز در زندان‌های عراق اجازه آزادی به ما می‌دادند. در ایام عاشورا و تاسوعا یک شب که عزاداری می‌کردیم سه شب بدون آب و غذا ما را شکنجه می دادند.
گفتگوی تصویری با جانباز «منوچهر غلامی برشاهی»

امید به زنده ماندن در مناطق جنگی را نداشتیم

«منوچهر غلامی برشاهی» می گوید: وقتی به منطقه می‌رفتیم فکر هم نمی‌کردیم حتی یک ثانیه دیگر هم زنده بمانیم اما خداوند به ما کمک می‌کرد. درگیری‌ها خیلی سنگین بود.
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده «محمدرضا عامریان»

بعثی‌ها، یک قطره آب هم در مسیر آزادی به ما ندادند

جانباز و آزاده «محمدرضا عامریان»، می‌گوید: زمانی که آزاد شدیم 12 ساعت در اتوبوس بودیم تا به مرز خسروی رسیدیم حتی یک قطره آب هم به ما ندادند.
گفتگوی تصویری با جانباز «لطیف کرمی الیاسوندی»

بیسیم چی در خط نوار مرزی ایران و ترکیه بودم

«لطیف کرمی الیاسوندی» می‌گوید: علاقه زیادی به جمهوری اسلامی داشتم تا اینکه آماده خدمت سربازی شدم ما را به حلبچه فرستادند و از آنجا به ارومیه 6 ماه مانده بود که خدمتم تمام شود بیسم چی بودم که در نوار مرزی ایران و ترکیه به کمین خوردیم و آنجا مجروح شدم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«فروغ صیدی»

خون از تمام قسمت‌های بدنم جاری شده بود

جانباز کرمانشاهی «فروغ صیدی» می‌گوید: زمانی که شهر کرمانشاه بمباران هوایی شد، من سن و سالی نداشتم همین که امداد به کمک آمد در خون می غلتیدم و از همه جای بدنم خون می رفت اما هیچگاه آن لحظه را فراموش نمی‌کنم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «کیومرث باباخانیان»

سه بار مجروح شدم اما باز به جبهه رفتم

جانباز کرمانشاهی «کیومرث باباخانیان» می‌گوید: سه بار در مناطق جنگی از ناحیه سینه، شکم و کمر مجروح شدم و حتی بار آخر هم با صدای انفجار دچار موج گرفتگی شدم، کسی هم اطلاع نداشت اما جبهه و جنگ را رها نکردم.
گفتگوی تصویری با جانباز «نصرت علی درویشی خواه»

وظیفه‌ام، حفاظت از تپه‌های ایمان، جهاد و شهادت بود

«نصرت علی درویشی خواه» می‌گوید: وظیفه من و دوستانم حفاظت از خط مقدم بود باید از تپه‌هایی با عناوینی چون تپه ایمان، جهاد و شهادت حفاظت می‌کردیم.
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «ایران نظری»

کوه، سنگری امن برای من بود

«ایران نظری» می‌گوید: تا سال‌ها از حمله عراقی‌ها وحشت داشتم و می‌ترسیدم یک کوه نزدیک ما بود که در آنجا برای خودم سنگر درست کرده بودم و فقط شب‌ها به خانه برمی‌گشتم.
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده «عربعلی میرزایی ذوله»

تحمل شکنجه، برایمان آسان‌تر از اهانت به امام خمینی (ره) بود

جانباز و آزاده «عربعلی میرزایی ذوله»، می‌گوید: وقتی خبر فوت امام خمینی را از تلویزیون شنیدیم همه 1500 نفر اسیر به عزاداری پرداختیم و عراقی‌ها وقتی فهمیدند وارد اردوگاه شدند و ما را مجبور می‌کردند که به امام توهین کنیم بدترین شکنجه‌ها را کردند اما دریغ از یک کلمه مردم ایران یک مردم با غیرت هستند.
گفتگوی تصویری با جانباز «رمضان مرادی سرتیپ آبادی»

من از بچگی امام خمینی(ره) را دوست داشتم

«رمضان مرادی سرتیپ آبادی»، می‌گوید: قبل از انقلاب از 9 سالگی با امام خمینی آشنا بودم و همیشه در محیط خانوادگی در مورد شخصیت ایشان صحبت می‌کردیم، از بچگی امام خمینی(ره) را دوست داشتم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه