همسر شهید «غلامعلی اشتری» نقل میکند: «چند روز برای مرخصی پیش ما آمد. آرام شده بود. از برخوردش احساس کردم از دیدن ما خوشحال نشده است. سرش را پایین انداخت و گفت: این بار هم شربت رو نخوردیم، اون قدر جلوتر از ما هستن که تا به ما برسه، تموم میشه. منظورش را نفهمیدم. با خنده گفت: شربت شهادت رو میگم.»