مادر شهید «محمدرضا خالصیدوست» نقل میکند: «از مزار شهدا که برگشت، رنگش شده بود مثل گچ. زد زیر گریه و آرام نمیشد. گفت: توی امامزاده دوستام رو دیدم که یکییکی شهید شدن و کنار هم هستن. خیلی دلم گرفت به یاد اون روزهایی که با هم بودیم. یک سال بعد خودش هم رفت کنارشان.»