شهدای نهاوند - صفحه 4

شهدای نهاوند
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

نگذاشتم حرفش تمام شود و گفتم اللهم صل على...

گفت: مگر من اسم حضرت محمد را... نگذاشتم حرفش تمام شود و گفتم اللهم صل على... فریاد زد که مرد ناحسابی! خودت بگو اسمت چیست؟ باز صلوات فرستادم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

به خدا قسم این کارهاست که برایت می ماند و به درد آخرتت می خورد

دو ماه گذشت. یک شب آقای طالبیان برای بازدید به محل آمد. کار را تمام شده دید و با رضایت مندی گفت: به خدا قسم این کارهاست که برایت می ماند و به درد آخرتت می خورد. آن پیرزن را به یاد می آوری؟ حالا هر بار که این پله ها را طی کند، تو را دعا می کند.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

پاشید، پاشید، می خواهم جارو کنم

می گفت: پاشید، پاشید، می خواهم جارو کنم و با جارو میزد به پایمان. بلند شدیم و نشستیم. خنده ام گرفت و با خود گفتم که بنده خدا از کجا بداند آقایی را که با جارو دارد بیدار می کند، آقای شهردار است.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

آن قدر نمازش را ادامه داد تا این که سفره غذا پهن شد

خانم میزبان برای خوش آمد گویی و پذیرایی به اتاق آمد. حجاب کاملی نداشت. آثار ناراحتی را در چهره حاجی دیدم. بلند شد و رفت وضو گرفت و گوشه اتاق به نماز ایستاد و آن قدر نمازش را ادامه داد تا این که سفره غذا پهن شد.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

شهید "رجایی": آقا معلم! بهترین گزینه برای این سمت هستند

شهید رجایی به محض شنیدن نام وی، به احترام از جا بلند می شود و می نشیند و با خوشحالی می گوید: آقا معلم! بهترین گزینه برای این سمت هستند. ایشان حق معلمی به گردن ما دارند. در زندان آقا معلم صدای اش می کردیم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

شهید "طالبیان" از جانب خدا برای خدمت به خلق فرستاده شده بود

گفت: اگر کسی در شهرداری منتظر حتی یک امضاء بماند من مدیونش خواهم بود. حالا اینجا هیچی، در آخرت چه جوابی دارم بدهم؟ حاج آقا طالبیان یک مسئول نبود؛ یک فرشته خدمت بود که از جانب خدا برای خدمت به خلق فرستاده شده بود.
وصیتنامه بسیجی شهید "محمد علی بایره"

ای مسلمانان به پا خیزید و از اسلام و آرمان انقلاب حفاظت نمائید

بسیجی شهید "محمد علی بایره": ای مسلمانان به پا خیزید و از اسلام و آرمان انقلاب حفاظت نمائید. در جایی که تمام کفر جهانی در برابر ایران اسلامی ایستاده اند جای نشستن نیست باید به ندای این حسین زمان یعنی امام امت به پا خواست و باید یزید زمان یعنی صدام و حامیانش مبارزه کرد و تا سرنگونی صدام و دارو دسته اش از پای نخواهیم نشست.
زندگینامه بسیجی شهید "محمد علی بایره"

احساس تکلیف کرد و لباس رزم پوشید

بسیجی شهید "محمد علی بایره"، در سال‌های دفاع مقدس به عنوان نیروی داوطلب بسیجی راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق دفاع نماید.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

آقای معاون! بخوان متوجه میشوی

نامه را باز کردم. نوشته بود: بسمه تعالی. شهردار محترم نهاوند. این جانب محمد طالبیان برای تعمیر و آسفالت سقف منزلم احتیاج به دو بشکه قیر و یک طاقه گونی دارم. خواهشمند است اقدامات لازم را مبذول فرمایید.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

این روزها مثل حاج آقا طالبیان کم پیدا می شود

زن پیرمرد تا قضیه را می شنود، می گوید: ما از حضرت علی (ع) خیلی چیزها شنیده ایم. حاج آقا کارهایش مثل کارهای حضرت علی می ماند. او پیرو واقعی حضرت علی است. پیرمرد سر تکان میدهد و حرف هایش را تصدیق می کند و می گوید: این روزها مثل حاج آقا طالبیان کم پیدا می شود.

مهندس ارمنی هستم و با شهرداری و ادارات دولتی هم هیچ کاری ندارم

آقا! من یک مهندس ارمنی هستم و با شهرداری و ادارات دولتی هم هیچ کاری ندارم. من نرخم را می گویم؛ یک کلام! می خواهید قبول کنید، می خواهید قبول نکنید؛ هیچ تخفیفی هم در کار نیست. ما سه نو دستگاه داریم، اتوماتیک، نیمه اتوماتیک و دستی.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

بغض راه گلویم را بست و فقط نگاهش می کردم

وضعیت پرونده اش خوشایند نبود. بالاخره حاجی را آوردند. دو نفر زیر بغلش را گرفته بودند و روی زمین می کشیدند. پاهایش از روی زمین بریده بود. رنگ و روی پریده و چهره استخوانیش را که دیدم، بغض راه گلویم را بست و فقط نگاهش می کردم.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

الهی رضاً بِرضاک و تسلیماً لِامرک

بعد از پیروزی انقلاب، هر از گاهی زخم تازه میشد و چرک و خونابه پس میداد. با زخم مدارا می کرد و می گفت: الهی رضاً بِرضاک و تسلیماً لِامرک.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

ما را هم ببرید. حکم ما اعدام است

ساعت چهار صبح چهار نفر را صدا زدند. این در حالی بود که صدای فریاد دو نفر باقی مانده به گوش می رسید که: پس ما چی؟! ما را هم ببرید. حکم ما اعدام است. ما می خواهیم همه با هم پرواز کنیم.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

حیف که یک جان بیشتر در بدن ندارم

بهمن هم گفت: بله، حاجی! ولی حیف که یک جان بیشتر در بدن ندارم. کاش صد جان داشتم و در راه رضای خدا فدا می کردم. فردا روز عید ما است. حاجی حلال مان کن.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

همه افراد را باید تبرئه کرد و فقط طالبیان را به اشد مجازات رساند

"پهلوان"، وکیل گروه ابوذر توی دادگاه بود. در دفاع از افراد گروه، همه گناهان را به گردن حاج آقا طالبیان که معلم و مربی گروه بود، می اندازد و به شکل جالبی از بچه ها دفاع می کند. می گوید: به عقیده من، همه افراد را باید تبرئه کرد و فقط طالبیان را به اشد مجازات رساند.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

هیچ وقت قسم نمی خورد

هیچ وقت قسم نمی خورد و اگر مجبور میشد، تنها می گفت: به جان خودم! یا این که می گفت: به راستی قسم.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

به شرطی که به هم دیگر فحش و ناسزا نگوییم

گفتم: به شرطی که به هم دیگر فحش و ناسزا نگوییم. کمی فکر کرد و بعد هم سرش را پایین انداخت و راهش را کشید و رفت.

با لباس کار عرق ریزان مشغول کار است

فردا با این که صبح زود به مدرسه رسیدیم دیدیم حاجی با لباس کار عرق ریزان مشغول کار است.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

اگر راست می گویی بیا دفتر تا جلوی بقیه با هم بحث کنیم

چاره ای ندیدیم جز این که از آقای طالبیان که از چهره های شاخص مذهبی دبیرستان و شهر بود، کمک بگیریم. قضیه را که شنید، خیلی ناراحت شد. بعدها شنیدیم که برای آن دبیر پیغام فرستاده که چرا این بحث ها را در کلاس راه می اندازی؟! اگر راست می گویی بیا دفتر تا جلوی بقیه با هم بحث کنیم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه