شهاب رضایی مفرد

شهاب رضایی مفرد

بهترین راه برای تحمل تشنگی تصور «روزه» گرفتن بود

«با دست‌های بسته وارد اتاق بزرگی شدیم، مانند این بود که چند تن وزنه به دستم آویزان کرده‌اند. قدرت تکان دادن آنها را نداشتم روی صندلی نشستم، اما تشنگی امانم را بریده بود لب‌هایم از خستگی بهم چسبیده بود. باید مقاومت خود را امتحان می‌کردم و بهترین راه این بود که تصور کنم روزه هستم...» ادامه این ماجرا را از آزاده و جانباز شهید « شهاب رضایی مفرد » می‌خوانید.

ماجرای اسارت شهاب!

از آزاده و جانباز شهید « شهاب رضایی مفرد » روایت شده است: «با اصرار دوستان نهاوندی ساعت ۶ عصر من و علیرضا به سمت نهاوند حرکت کردیم تا خبر اسارت شهاب را به خانواده بدهیم حدود ۱۱ شب به کرمانشاه رسیدیم.» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.

مهمات به آخر رسیده بود!

از آزاده و جانباز شهید « شهاب رضایی مفرد » روایت شده است: «آب به مرور زمان پل و رودخانه را شسته بود. کمی آن طرف‌تر پل، یک گودال بود و چند درختچه وجود داشت. پشت درختچه‌ها رفتیم و پنهان شدیم اما بی‌فایده بود و مرتب به سوی ما تیراندازی می‌کردند، مهمات به ما آخر رسیده بود، تشنگی امان‌مان را بریده بود.» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.

ماجرای آزادی خرمشهر!

از آزاده و جانباز شهید « شهاب رضایی مفرد » روایت شده است: «با عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱ رژیم بعثی عراق به دلیل ناتوانی نظامی و عمق بخشیدن به خطوط دفاعی خود و تظاهر به صلح طلبی و فریب اذهان عمومی در یک اقدام از پیش طراحی شده قسمت هایی از مناطق غرب کشور از جمله منطقه عمومی سر پل ذهاب را تخلیه کرد...» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه