خاطرات جانباز

خاطرات جانباز

«بی باک» به بازار کتاب آمد

نوید شاهد: انتشارات سوره مهر در تازه ترین اثر خود به روایت خاطرات یک معلم جانباز، از دوران هشت ساله جنگ می پردازد.

فیلم | عملیات کربلای ۴ از نگاه جانباز «محمدرضا حمیصی»

نوید شاهد – به مناسبت سالروز عملیات کربلای ۴، از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر فیلم خاطره جانباز سرافراز «محمدرضا حمیصی» که در این عملیات شرکت داشت، باشید.

فیلم | فتح خرمشهر به روایت جانباز قزوینی

جانباز "علیرضا دولت‌آبادی" در مصاحبه‌ای از سختی‌های فتح خرمشهر می‌گوید که پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد قزوین، شما را به تماشای فیلم این مصاحبه دعوت می‌کند.

«باران در جزیره»

کتاب «باران در جزیره» روایتی از خاطرات جانباز "عباس فلاح‌ زیارانی" است که در یک هزار و 500 نسخه منتشر شده است.

رونمایی از کتاب « باچشم‌هایم جنگیدم»؛ خاطرات جانباز شیمیایی مراد هنرمند

به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس ، از کتاب « باچشم‌هایم جنگیدم» خاطرات جانباز شیمیایی مراد هنرمند نوشته زهرا اسپید با حضور جمعی از رزمندگان و مسئولان استان در سالن جهاد کشاورزی رونمایی شد.
جانباز علی مهدی‌پور

ابركوهي‌ها داوطلب گشودن معبر مين در عمليات رمضان

شب عملیات رمضان، معبری که توسط گروه تخریب آماده شده بود را گم‌ كرديم، به همين دليل نيز من به همراه 22 ابرکوهی دیگر براي گشودن معبري جديد در ميدان مين، داوطلب شديم... در حالي كه ما را داخل یک دستگاه بی.ام.پی گذاشته بودند، به‌ جای بازگرداندن به عقب، اشتباهاً به سمت دشمن بردند.
گزارش اختصاصی نوید شاهد شهرستان های استان تهران با جانباز 50 درصد محمد نائینی محمدی

روایت سفر تا پشت در بهشت

نائینی محمدی گفت: شاهد زدن تیر خلاص به دوستانم بودم. من در تیراندازی اولیه پاهایم تیر خورد. بعد که بالای سرم آمدند دوباره تیراندازی کردند. در همان حال کتکم زدند و تیر خلاص را در گردنم خالی کردند.
خاطرات جانباز اکبر عکافیان

فریاد در نیزار به بازار کتاب آمد

فریاد در نیزار: این کتاب توسط انتشارات دارخویین با تیراژ 3000نسخه در سال 1397 به چاپ رسیدهاست.نویسنده متاب سید علی بنی لوحی میباشد.کتاب شامل خاطرات جانباز 8 سال دفاع مقدس وجنگ تحمیلی اکبر عکافیان فروشانی میباشد وبازگویی رشادتها وایثارگریهای صحنه جنگ توسط شهدا وجانبازان واز جمله خود جانباز میباشد.

«فانوس پنجم»؛خوابی که خبر از جانباز شدن می داد

جانباز هفتاد درصد حاج علی حائری متولد سال 1344 در سال 1363 وارد جبهه نبرد حق علیه باطل گردیده و بعد از حضور فعال در چندین عملیات در سال 1364 در عملیات قدس بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه کمر مجروح و قطع نخاع شده است

خاطراتی از جبهه :«خمپاره سرگردان»

جانباز محمدمهدی موحدیان متولد سال 1346 فرزند ابوالقاسم در سال 1366 در سن ا6 سالگی وارد جبهه نبرد حق علیه باطل گردیده و بعد از حضور فعال در چندین عملیات در سال 1367 در عملیات کربلای 5 از ناحیه کمر مجروح و قطع نخاع شده است
معرفی کتاب;

معرفی کتاب / مسافر مینی بوس سرخ

كتاب « مسافر مينی بوس سرخ » اولين مجموعه ای تك جلدی است كه در آن زندگی نامه و خاطرات شفاهی آزاده سرافراز سرهنگ يوسف بختياری در هشت سال دفاع مقدس، به سفارش اداره كل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس استان بوشهر و با حمايت سازمان منطقه ويژه اقتصادی پارس جنوبی جمع آوری و منتشر شده است.
مصاحبه;

کپ خودمانی با جانباز هفتاد درصد محمد دراهکی

در ميان جانبازان هفتاد درصد استان بوشهر محمد دراهكي چهرة جالب و قالب توجهي است. او رزمندة سال هاي دود و باروت و هنوز بدنش پر از يادگاري هاي صحنه هاي جنگ با دشمن است. در عین حال مداح اهل بيت و هنرمندي است كه دستي در موسيقي، تئاتر، تلويزيون و نوشتن دارد. خاطراتش از جنگ بسيار شنيدني است و گاه انسان فكر ميکند دارد خواب مي بيند.
معرفی کتاب

کتابچه موتور سوار

کتابچه موتور سوار با موضوعیت مجموعه خاطرات جانباز هشت سال دفاع مقدس حاج ابوالفضل فخرالاسلام
مصاحبه/خاطرات

مصاحبه حضوری وخودمانی با جانباز سرافرازفضل الله حیدری

بعد از نماز صبح چون بسیار خسته بودم به دوست همرزمم شهید حمید رمضانی گفتم : حمید من خیلی خسته ام اگر امکان داره چند لحظه ای بخوابم و استراحت کنم .ایشان گفتند که سرت رو روی پای من بگذار و چند دقیقه استراحت کن . زمانی که با سوزش پاهام از گرمای نور خورشید بیدار شدم با صحنه ای مواجه شدم که هرگز فراموش نخواهم کرد .
به مناسبت «ولادت ابوالفضل العباس» روز «جانباز»

جانباز «رمضان شکوری» به روایت خاطرات تصویری

به اتفاق چند تن از همرزمانم وارد منطقه عملیاتی شدم ودیدیم شهیدی بچه سال روی زمین افتاده ، جلوتر رفتیم وپارچه را ازرویش برداشتیم تا رویش را رویت کنیم همین که رویش را دیدیم ازش خواستیم که ازخداوند بخواهد به ما هم توفیق شهادت بدهد، چند قدم جلوتر رفتیم که یک دفعه خمپاره ای در کنارم به زمین خورد ومنفجر شد که فقط من مجروح شدم.وتوفیق پیوستن به خیل شهدای زنده را یافتم.
به مناسبت 20 بهمن ماه سالروز عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت جانباز ابوالفضل حسن بیکی

به بچه‌ها گفتم: «بیایید عقب تا به فاو بریم». گفتم به صیاد شیرازی خبر بدهید که ما رفتیم و کار تمام شد. دیده‌بان، خودش خبر داده بود که ما کار را تمام کرده‌ایم. به صیاد گفتم: «اجازه هست برویم!؟» صیاد بوسمان کرد و با حالت خاصی گفت: «آره. بروید! بعداً می‌آیم». همۀ عملیات در فاو متمرکز شد. به عقبه اهواز رفتم و با نیروهایی که آنجا و واحدهایی که در شلمچه مستقر بودند، هماهنگی انجام شد تا به فاو برویم. از فاو هم مجدداً تماس گرفتند که هر چه سریع‌تر بیا. بعد از عمل جراحی، بخشی از بخیه­ها مانده بود. منطقه آلوده بود و بعضی از بخیه­ها عفونت کرد. درد و سوزش هم داشت. با همان شرایط مجبور شدم سریع به فاو بروم.
خاطرات جانباز اکبر کاظمی نجف آبادی

چاپ کتاب "معجزه شیلر" خاطرات جانباز اکبر کاظمی نجف آبادی

کتاب "معجزه شیلر" خاطرات جانباز اکبر کاظمی نجف آبادی از جبهه های جنگ است که در قالب مصاحبه وپیاده سازی وتدوین به اهتمام جانباز محمد رضا نوریان آماده وبه زیور طبع آراسته گردیده است این کتاب در یکصد وبیست وهشت صفحه ودر 1000 نسخه توسط انتشارات مهر زهرا(س) در دیماه 1396 منتشر گردید.
خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»

بخشی از خاطرات جانباز 45 درصد هشت سال دفاع مقدس « سیدزین العابدین حسینی »/استان گلستان(1)

سال 42، 21 ساله بودم که برای اولین بار به جبهه اعزام شدم و به منطقه موسیان رفتم. به مدت 45 روز در آن منطقه بودم و پس از آن به خانه بازگشتم. اعزام دومم در اردیبهشت ماه 1365 بود که به مدت سه ماه در منطقه شط علی مستقر شدیم...

خاطرات آزاده بجنوردی از 4 سال اسارتش

شب عملیات نزدیک صبح درگیری شدیدی بین نیروهای خودی و عراقی پیش می آید وقتی به هوش می آید خودش را در بین تعداد زیادی از شهدا می بیند بقیه همرزمان برگشته اند ،تلاش می کند تا خودش را در جایی مخفی کند اما متوجه می شود وقتی بی هوش بوده پایش هم ترکش خورده است ،تقلایش برای بازگشت به پشت خط بی نتیجه است و در حالی که می خواهد خودش را مخفی کند سربازان عراقی از راه می رسند .
باز هواي وطنم، وطنم آرزوست!

خاطرات آزادة جانباز محمود شريعت(نقي پورعلمداري) در «پوکه های طلایی»

شيشه‌هاي اتوبوس را شكستيم و به سروان حمله كرديم. زير مشت و لگد تا جايي كه مي‌خورد كتكش زديم. راننده كه فرمان را برگردانده بود، از ترس تسليم شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه