علی قدیمی: لباس خدمت، جامه شهادت برادرم شد
به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ در میان شهدای حادثه تلخ سقوط بالگرد ریاستجمهوری در اردیبهشت ۱۴۰۳، نام چند خلبان و نیروی پروازی ارتش به چشم میخورد که بیهیاهو و بیادعا، سالها در خدمت به مردم و مسئولان نظام جانفشانی کردند. یکی از این شهدای گمنام اما پرقدر، شهید بهروز قدیمی بود؛ نیروی فنی پرواز که بیش از ۱۸ سال در آشیانه جمهوری خدمت کرد. علی قدیمی، برادر بزرگتر شهید، در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد از زندگی، شخصیت و لحظههای پایانی برادرش میگوید.
علی قدیمی با اشاره به سابقه نظامی خانواده خود گفت: ما چهار برادر و دو خواهر بودیم و بهروز از من کوچکتر بود. پدرمان علاقه داشت ما وارد نیروهای مسلح شویم. من در سال ۱۳۷۴ وارد دانشگاه افسری شدم و بهروز هم بعد از پایان دبیرستان وارد ارتش شد و رشته الکترومکانیک خواند. از همان ابتدا به پرواز و کارهای فنی علاقهمند بود.
وی افزود: بهروز نیروی فنی پرواز بود و ۱۸ سال در آشیانه جمهوری خدمت کرد. کارش بسیار حساس بود. سالها در پروازهای مهم، مسئولیت فنی بالگرد را داشت. کنار شهید دریانوش و شهید مصطفوی کار میکرد و اغلب با هم پرواز میرفتند. در این ۱۸ سال، بیش از ۷۲۰ ساعت پرواز داشت.
قدیمی با اشاره به رابطه صمیمی با برادر شهیدش خاطرنشان کرد: سه سال از من کوچکتر بود ولی مثل یک دوست برایم بود. همیشه لبخند به لب داشت، بسیار شوخطبع، بیتکلف و آرام بود. علاقه زیادی به روستا داشت. قرار بود بعد از بازنشستگی بیاید و کشاورزی کند. حتی خانهای در روستا خریدیم و با هم ساختیم؛ اما نرسید… .
وی ادامه داد: یادش همیشه با من است.یادم است وقتی برای آزمون استخدامی به تهران آمد، جایی برای خواب نداشتیم. شب را در میدان امام حسین (ع) روی زمین خوابیدیم. این سادگی و رفاقت، همیشه در ذهنم مانده است.
برادر شهید قدیمی با اشاره به روحیه معنوی برادرش گفت: بهروز به شهادت فکر میکرد. پروفایل آخرش هم با مضمون شهادت بود. در یکی از سفرهایش به همدان، شعری درباره رفتن و شهادت سروده بود. آن لحظه گذرا بود، اما حالا که فکر میکنم، انگار حس کرده بود. همیشه میگفت این پروازها پایان ندارد، اما روزی ممکن است آخرینشان برسد.
وی با یادآوری لحظه اطلاع از حادثه اظهار داشت: روز حادثه، انگار آسمان روی سرم خراب شد. حدود ساعت ۱۴ بود که خبر «فرود سخت» را از تلویزیون دیدم. بلافاصله با منزلش تماس گرفتیم. همسرش نگران بود. چون قبلاً هم فرود اضطراری داشتند و به خیر گذشته بود. اما اینبار، خبر رسمی را قبل از اعلام رسانهای از همکارانش شنیدیم… تمام شد. دیگر چیزی نبود جز داغ.
برادر شهید افزود: مادرم عاشق آقای رئیسی بود؛ عکسشان را به دیوار زده بود. هر وقت بهروز به خانه مادرم میآمد، با لبخند به عکس نگاه میکرد و چیزی نمیگفت. نمیدانست روزی خودش در کنار او، جاودانه خواهد شد و او یار شهیدش خواهد شد.مادرم هنوز از سال گذشته باور نکرده است و الان چندین سال پیرتر شده است.
علی قدیمی در پایان گفت: بهروز یکی از همان شهدای خدمت است که بیادعا رفت. او اهل شعار نبود؛ همیشه سر وقت، دقیق، با وجدان کاری بالا. در ارتش، آدمهای زیادی مثل او هستند که کسی اسمشان را نمیداند، ولی ستون این کشورند. روزی میرسد که بیشتر از آنها یاد میکنیم. من مطمئنم.
انتهای پیام/