روایتی خواندنی از«محمود آقایی» جانباز و برادر شهید
«محمود آقایی» جانباز و برادر شهید، می گوید: دریکی از روزهای انقلاب جوانان خیابان قرنطینه، با آوردن یک تیکه تیرآهن بزرگ باعث مسدود شدن خیابان شدند، یک سرگرد شهربانی نزد من آمد و گفت: تو را به قرآن، این آهن را بردارید. بچه های انقلابی در جواب گفتند به شرطی آهن را جابجا می‌کنیم که شعار‌های انقلابی را فریاد بزنیم.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، «محمود آقایی» برادر شهید «محمد آقایی»، جانباز و رزمنده هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس، ضمن تبریک ایام‌ الله‌ دهه فجر، درخصوص مبارزات انقلاب و دلاوری‌های مردم قصرشیرین، گفت: 16آذر1357 یک روز خاطره‌ انگیز در قصرشیرین بود. حال و هوای پاییزی با شور و نشاط جوانان، جو عجیب و غریبی به شهرستان، حاکم کرده بود.

درگیری بین مردم و ایادی رژیم بالا گرفت به نحوی‌که ژاندارم‌ها نیز به کمک مأموران شهربانی آمده بودند. این بدین معنی که توانایی افسران شهربانی برای اداره شهر کافی نبود و حرکت حکومت نه تنها مردم را نگران نکرد، بلکه باعث شور و غرور خاصی بین مردم شده بود. خیابان‌ها شلوغ‌ و مردم از پیر و جوان به بازار آمده بودند و با شعارهای «مرگ بر شاه»، «درود برخمینی» لرزه به اندام نیروهای حکومتی انداخته بودند.

 

درس عبرت جوانان قصرشیرینی به سرگرد شاهنشاهی دیدنی بود

وی در ادامه گفت: به ناچار نیروهای امنیتی از جمله؛ شهربانی و ژاندارمری به دستور ساواک به مردم حمله‌ور شدند و تعداد زیادی از جوانان انقلابی را زخمی کردند. درگیری‌ها که در خیابان شهرداری سابق در حال وقوع بود. طی یک مبارزه انقلابی بین یکی از نیروهای شهربانی و جوانان غیور قصرشیرین با شلیک کلت کمری و ناجوانمردانه و از روی ترس و منفعلانه از فاصله بسیار نزدیک شروع به تیراندازی کرد و در نتیجه این شلیک‌ها یکی از دوستان صمیمی و جوان رشید و غیور شهر به اسم «عبدالرضا مداحی» به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

شب محرم و شهادت شهید «کاظم بوچانی»

برادر شهید، بیان داشت: یکی دیگر از راهپیمایی‌ها که در زمان انقلاب شکوهمند اسلامی بر پا شد، مصادف با 4 محرم بود. مردم در مسجد جامع قصرشیرین تجمع کرده بودند و درگیری سنگینی اتفاق افتاد. درگیری با باتوم و شلیک هوایی افسران شهربانی، دود و آتش همه جا را فراگرفته بود. شعارهای «مرگ بر‌ شاه» گوش ماموران ساواک را کَر می‌کرد‌. شهر از بوی باروت و دود غوطه می‌خورد. به جرات می‌توان‌گفت که محرم واقعی در قصرشیرین بر پا شده بود. چهارم محرم ولی بی‌شک شام غریبانی مثال زدنی بود. ساواک وقتی فهمید مردم شورحسینی دارند. چاره‌ای جز عقب نشینی پیدا نکرد و در نهایت با بالا گرفتن این تظاهرات ماموران با کمک افسران ژاندارمری به مردم حمله کردند. مردم نیز با دستان خالی مقاومت جانانه‌ای به راه انداختند. یکی از دیوار بالا می‌رفت و دیگری به داخل حیات مردم پناه می‌گرفت و چه دست و پاهایی‌که در این فراز و نشیب‌ها شکسته نشد. در این میان«کاظم بوچانی» به دست ایادی رژیم به درجه رفیع شهادت نایل آمد و در کنار ارباب دو عالم حسین بن علی (ع) آرام گرفت. به واقع که شب تاریک و غمگینی بود.

درس عبرت جوانان قصرشیرینی به سرگرد شاهنشاهی

وی افزود: دریکی دیگر از روزهای انقلاب جوانان خیابان قرنطینه، با آوردن یک تیکه تیرآهن بزرگ باعث مسدود شدن خیابان شده بودند. افسران و نیروهای شهربانی تلاش زیادی کردند که آن تیکه آهن را جابجا کنند. هرکاری که لازم بود انجام دادند اما نتوانستند ذره‌ای آن آهن سنگین را جابجا کنند. در نهایت یک سرگرد شهربانی نزد من آمد و گفت: تو را به قرآن، این آهن را بردارید و خواهش می‌کرد که به جوانان حاضر بگویم که آن را جابجا کنند. من هم به اصرار آن سرگرد با بچه ها صبحت‌کردم و آنها گفتند: به شرطی آهن را جابجا می‌کنیم که شعار‌های انقلابی را فریاد بزنیم و سرگرد نیزگفت: هر شعاری که می‌دهید بدهید، فقط این آهن را جابجا کنید تا این ماموران شهربانی از رفتار وکردار خود شرمگین و خجالت زده شوند. بچه‌های قصرشیرینی با شنیدن جواب مثبت سرگرد، فریاد کشان آمدند و سَر و ته آهن را گرفتند و با شعار درود بَرخمینی و مرگ برشاه از محل متواری شدند. در این لحظه بود که سرگرد شهربانی با شوق برای این جوانان غبطه می‌خورد و با نگاهی تمسخرآمیز به ماموران شهربانی نگاه می‌کرد. یادش به‌خیر که چه روزهای خاطره انگیزی داشتیم.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده