نگاهی آماری به سی و سومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران
شنبه, ۰۴ تير ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۴۰
نشر شاهد با 400 عنوان کتاب در سی‌وسومین دوره از نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران حضور یافت و 6 عنوان کتاب، از تازه‌های این نشریه را به عنوان پرفروش‌ترین کتاب‌ها معرفی کرد.

به گزارش نوید شاهد، در سی‌‍وسومین دوره از نمایشگاه بین‌المللی کتاب که در مصلی امام خمینی (ره) برگزار شد. کتاب «قطعه شورانگیز»، «خورشید زابل»، «نشان یک فصل را بگو»، «حدیث آرزومندی»، «هرروز ساعت هفت‌وده دقیقه» و «تویی که نشناختمت» به عنوان تازه‌های پرفروش، توسط نشر شاهد معرفی شد.

تازه‌های پر فروش «نشر شاهد» در سی‌وسومین دوره از نمایشگاه کتاب

 کتاب «قطعه شورانگیز»

کتاب «قطعه شورانگیز» نوشته منیرالسادات موسوی است. این کتاب داستان هایی با موضوع ایثار و جهاد در راه پیروزی انقلاب اسلامی را در بر دارد.

این مجموعه داستان در فضای مبارزات سیاسی مردم با رژیم شاهنشاهی دنبال می شود. نویسنده در جایگاه راوی اول شخص نشسته و داستان‌ها را از زاویه نگاه خود برای مخاطبش بازگو می‌کند.

در بخشی از «سخن ناشر» این کتاب آمده است: «حضور در کوران مبارزه، زیستن در توفان پرتلاطمی از رویدادهای خطیر و خوفناک و تنفس در هنگامه‌های توامان پیکار و گریز و دوره های دشوار زندان و تبعید، همه و همه اذهان بیدار این مبارزان را به منابع ارزنده‌ای از خاطرات شگفت‌انگیز و تجارب عبرت آموز بدل ساخته است؛ آن چنان که شرح خاطرات این انسان‌های یگانه در قالب ادبیات داستانی؛ رمان، داستان بلند، داستان کوتاه می‌تواند مخاطبان و علاقه‌مندان بسیاری را به خود جذب کند و به آثاری نغز و تاثیرگذار بدل شود.»

داستان کوتاه «قطعه شورانگیز» که عنوان کتاب نیز از آن برداشت شده است، روایتی داستانی از مبارزان دانشجو است؛ داستان دانشجویان انقلابی و مصممی که در میانه راه جوانی و مبارزات سیاسی، طعم «عشق» را تجربه می‌کنند.

شخصیت دختر این داستان که ماجرا را روایت می‌کند، به شخصیت «حسین شفقت» دلباخته است. در بخشی از متن این داستان می‌خوانیم: «به حیاط مرکزی می‌رسم. دایره‌هایی شکل گرفته مانند دریاچه‌ای که با هر تکه سنگ که درونش می‌اندازند، آب دریاچه موج بر می‌دارد و دایره ها بزرگ تر می شوند! دخترها با روسری. چادر. با موهای دمب اسبی. با موهای کوتاه و بلند. پسرها با ریش های سیاه. با سبیل های پر و بلند. با صورت های اصلاح شده. با موهای بلند و بعضی کوتاه اما همه با کفش های کتانی! همه را  نگاه می کنم اما او نیست! نکند دیگر هیچ وقت نباشد؟ شاید هرگز هم نبوده؟ دایره‌ها پر می‌شوند. آن قدر پر که نمی توانم بشمارمشان. چشمم هنوز به دنبال اوست. پارچه نوشته ای بالا می رود. در وسط دایره دختری با چادر مشکی و صورت پوشیده یک طرفش را گرفته است و پسری بلندقد که عینک تیره دارد و کله نخی اش را تا روی ابرو کشیده طرف دیگرش را. نوشته ها را می خوانم: «ماخواستار آزادی دانشجویان در بند ساواک هستیم. ما خواستار بازگشت دانشجویان زندانی و اخراجی به کلاس درس هستیم. تا آزادی محمد شریفی، حسین شفقت، عباس رفعت و رضا مهدوی، اعتصاب و تحریم کلاس ها ادامه دارد...»

نویسنده در این داستان کوشیده  است با توصیف خوب و به‌جایی که از نمادهای دوران انقلاب اسلامی ارایه داده است، مخاطب را با خود به سال‌های وقوع انقلاب ببرد و گوشه‌ای از اضطراب و دغدغه های خانواده‌های دانشجویان انقلابی را ترسیم کند.

نشر شاهد کتاب «قطعه شورانگیز» را با شمارگان یک هزار و 100 نسخه، قطع رقعی و 219 صفحه روانه بازار نشر کرده است.

کتاب«خورشید زابل»

کتاب «خورشید زابل؛ نگاهی به زندگی شهید حاج قاسم میرحسینی» نوشته شهید قاسم سلیمانی است که به اهتمام محمد‌قاسم فروغی جهرمی منتشر شده است.

این کتاب در واقع پژوهش‌نامه شهید سردار حاج قاسم سلیمانی است که به عنوان پایان‌نامه در سال 1377 زیر نظر استاد زند رضوی، به دانشگاه شهیدباهنر کرمان ارایه شد.

نویسنده در بخش درآمد این کتاب نوشته است: «مجموعه‌ای که در پیش رو دارید پژوهشی در زندگی سراسر افتخار شهید میرحسینی سردار زابل و سید‌الشهدای لشگر 41 ثار‌الله است. بزرگمردی که از تمام افتخارات الهی سرافراز بیرون آمد. او زندگی را در عالی‌ترین سطح ممکن-باجهاد- گذراند و زیباتذین مرگ یعنی شهادت را برگزید و جزو نیکوکاران عالم گردید.

انگیزه‌ای که باعث شد تا این دفتر فراهم آید، علی‌الظهار پاسخ‌گویی و انجام وظیفه در قبال مقررات دانشگاه بود، ولی آن‌چه در خصوص تدوین این مطالب که به عنوان پایان‌نامه تحصیلی است، و ممکن است برای علاقه‌مندان مخاطبان محترم مطرح باشد، آن‌که چرا از میان موضوعات فراوان، این عنوان را برگزیدم؟»

وی درباره هدف از نوشتن این کتاب می‌نویسد: «در این نوشتار هدف آن است که شهید میرحسینی به عنوان الگو و اسوه‌ی حسنه برای سرمشق گرفتن نسل جوان و نسل‌های آتی معرفی شود.»

مقام و منزلت جهاد و شهادت در اسلام»، «چرا جنگ؟ چرا دفاع مقدس؟»، «خاستگاه جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی شهید میرحسینی»، «نگاهی به به پیشینه‌ی زندگی زندگی شهید قاسم میرحسینی»، «عزم پرواز، آغاز تا عروج»، «نگاهی به برخی از ویژگی‌های اخلاقی و فرماندهی شهید»، «تحلیلی بر عناصر سازنده‌ی شخصیت شهید» و «ضمایم» عنوان فصل‌های این کتاب است.

از آن‌جا که کتاب «خورشید زابل» مبتنی بر اصول و قواعد پژوهشی و دانشگاهی نوشته شده است، می‌توان این اثر را به عنوان نمونه‌ای موفق از آثار حوزه شهید پژوهی دانست. سردار سلیمانی پس از آن‌که به ریشه‌های شخصیتی شهید میرحسینی در فصل‌های اول تا سوم پرداخت، ابعاد شخصیتی شهید را در فصل چهارم به بعد مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهد.

در صفحه 98 این کتاب می‌خوانیم: «خانواده شهید میرحسینی در میان اهالی با صفای سیستان چون خورشید می‌درخشند. نورانیت این خانواده گرچه به خاطر دو شهید چشمگیرتر شده، ولی سابقه‌ی نیک آن ریشه در گذشته دارد. پدر ایشان همان‌طور که اشاره شد، ریش‌سفید طراز اول طایفه و منطقه به حساب می‌آید و به عنوان چهره‌ای ماندگار استان نیز مطرح است. مردم از مبارزات و درگیری‌های او با خوانین و قلدران خاطرات خوشی دارند و تدین و دینداری او نیز بر کسی پوشیده نیست.»

نشر شاهد کتاب «خورشید زابل» را با شمارگان سه‌هزار نسخه، قطع رقعی 224 صفحه روانه بازار نشر کرده است.

کتاب«نشان یک فصل را بگو»

کتاب «نشانی یک فصل را بگو»، روایتگر مجموعه داستان‌های کوتاه درباره 8 سال دفاع مقدس است که 18 داستان کوتاه درباره دوران دفاع مقدس را دربرمی‌گیرد. این کتاب به قلم «منیرالسادات موسوی» نوشته شده و «نشر شاهد» آن را منتشر کرده است.

«نشان یک فصل را بگو»، عنوان یکی از فصل‌های کتاب است که مربوط به خاطرات همسر یک خلبان می‎‌شود که تقریبا یک ماه بعد از ازدواجشان، همسرش در یک عملیات مفقود شده و او از آن موقع تاکنون، مادام منتظر و بی‌قرار است زیرا قرار بوده وقتی همسرش از مأموریت بازمی‌گردد، با او تماس بگیرد و یک نشانه به او بدهد و هنوز منتظر این نشانه است.

کتاب «نشانی یک فصل را بگو» به فصل‌های «چرا آمدی، اینجا پر از سرباز است»، «بوی گیلاس»، «در ایستگاه اندیمشک»، «ریحانه»، «خانه من همینجاست»، «تردید در انتهای روز»، «عشق را با مرگ جاودانه کن»، «بگو من برایت مهم هستم»، «حور و آتش»، «شب گرگ»، «حلقه نقره‌ای»، «نشانی یک فصل را بگو»، «رقص پرستو‌ها»، «می‌دانی چند ساله‌ام»، «آرمان گریه ‌می‌کند» و «یلدا با قایق» تقسیم‌ شده است. 

نویسنده در ابتدای فصل «رقص پرستوها» از این کتاب آورده است: نشسته‌ایم روی نیمکتی که برگ‌های بید مجنون در باد تاب می‌خورند و صورتم را انگار نوازش می‌کنند.شنیدم درخت بید را وقتی تو به دنیا آمده بودی کاشتند! من و تو همسال و همسایه بودیم و دوران کودکی و بزرگ شدن بید مجنون را یادم هست. هرم گرما شکسته است هوا دارد خاکستری می‌شود. مامان جان باغچه‌ها را آب داده؛ بوی علف‌های آب خورده، پیچیده در فضا، علف‌ها و هرز برگ‌های باغ چقدر زیاد شده‌اند...

«نشانی یک فصل را بگو» در 209 صفحه و با شمارگان هزار و صد نسخه روانه بازار کتاب شده است.

کتاب «حدیث آرزومندی»

کتاب «حدیث آرزومندی» زندگینامه داستانی شهید سردار مصطفی خزائی به قلم «مسعود طالش پور» است.

این کتاب در قالب سه روایت اصلی، به سه بخش یا به عبارتی سه کتاب تقسیم می‌شود: کتاب اول «از زبان کیومرث خزائی دوست شهید» کتاب دوم «از زبان رئوفه کرمی همسر شهید» کتاب سوم «با دو زبان» نگاشته شده است.

بخش اول این کتاب از زبان فریبرز خزائی برادر شهید و در ادامه از زبان خود شهید و براساس خاطرات حسین دهقانی و دیگر همرزمان، همچنین یادداشت های به جا مانده از شهید؛ به رشته تحریر درآمده است.

بخشی از این کتاب با عنوان هم رفیق را می‌‎خوانیم: «آن نیمروز زیبای بهاری را همیشه به یاد دارم. چانه‌های خمیر را ورز میداد تا توی تنور گلی خانه نان بپزد. آنوقتِ سال، دهلر خزل عین بهشت بود. عطر خوش گلها، شلوغی گنجشک‌ها و مرغان آوازخوان، سرسبزی گوشه گوشه روستا و حیاط خانه‌ها، صدای شُرشُر آب جوی‌ها که در هر کوی و برزن روان بودند، صدای قوقولی خروسی که جوجه‌ها سعی داشتند، با جیک جیک کش دارشان، ادایش را درآورند و خلاصه در یک کلام، همه چیز پر از شادی و شور بود. اسمم کیومرث است. کیومرث خزائی. چهار و نیم ساله بودم و شر و شیطان. چوبی در دست داشتم و دور حیاط خانه به این سو و آن سو می‌جهیدم و داد و فریاد میکردم که در زدند.»

این کتاب با شمارگان یکهزار نسخه، قطع رقعی، 157 صفحه و مصور روانه بازار نشر شده است.


کتاب«هر روز ساعت هفت‌وده دقیقه»

کتاب «هر روز ساعت هفت و ده دقیقه»  نوشته آذر خزائی سرچشمه، مجموعه داستان‌هایی با حال و هوای فرهنگ ایثار، شهادت، مقاومت و جنگ تحمیلی را در بر دارد.

در بخشی از مقدمه ناشر این کتاب می‌خوانیم: «صحنه‌های ایثار، شهادت، مقاومت و پایداری در قالب داستان، شالوده ادبیات داستانی دفاع مقدس را شکل داد که از طرفی ریشه در واقعیت دارد و حس غیرت، ایستادگی و مقاومت مردم را در مقابل تبعات نادلپذیر جنگ تقویت می‌کند و از سویی، بهترین بستر برای ملموس‌ ساختن دفاع  مقدس برای نسل امروز، که به طور مستقیم آن را درک نکرده‌اند، محسوب می‌شود...»

«بابای من»، «پلاک»، «هر روز ساعت هفت و ده دقیقه»، «شنبه»، «اروند»، «نگاه آخر»، «خدا خواست»، «شیر برنجی»، «صدای آژیر»، «امانت»، «بازگشت»، «دنیای وارونه»، «خواب»، «واگویه»، «کبوتر و گل سرخ»، «چراغ قرمز، چراغ سبز» و «فراموشم نکن» عنوان داستان‌هایی است که در قالب کتاب «هر روز ساعت هفت و ده دقیقه» آمده است.

این مجموعه شامل 17 داستان کوتاه با محوریت موضوع شهید و شهادت در دوران دفاع مقدس است که نویسنده بیشتر بر نقش خانواده‌های رزمندگان و شهدا در مواجهه با مفهوم ایثار و شهادت پرداخته و اغلب قهرمانان داستان‌ها به رغم اینکه در خطوط مقدم نبرد و جبهه‌های جنگ حضور ندارند اما در زندگی روزمره خود، نشانه‌ها و تبعات جنگ را لمس کرده و با آن زندگی می‌کنند.

در ابتدای داستان کوتاهی با عنوان «شیر برنجی» می‌خوانیم: «صدای آژیر قرمز که بلند می‌شد رنگ رخ بزرگ‌‌تر‌ها هم به خاطر ترس کوچک‌ترها و هم به خاطر ترس خودشان قرمز می‌شد؛ مادرانی که دختر‌ها و پسرهایشان را زیر بال‌های چادر‌های رنگی‌شان می‌گرفتند و سلام و صلوات می‌فرستادند برای آرامش فرزندانشان...»

در داستان دیگری با عنوان «فراموشم نکن» آمده است: «قبل از عملیات بچه‌ها دست و پای خود را حنا گذاشتند، بر روی سینه‌هایشان با حنا یاحسین و یاعلی و یا ابوالفضل و یا مهدی نوشتند، روی دست همدیگر نوشتند برادر شفاعت یادت نرود، روی دست برادرم نوشتم مرا فراموش نکنی. مدت‌ها بعد که جنازه‌اش را آوردند نوشته‌اش روی دستم نقش بسته بود فراموشت نمی‌کنم فراموشم نکن.»

کتاب «هر روز ساعت هفت و ده دقیقه» را با شمارگان یک‌هزار و 100 نسخه، قطع رقعی، 100 صفحه روانه بازار نشر شده است.

کتاب «تویی که نشناختمت»

کتاب «تویی که نشناختمت» به قلم سعید علامیان نوشته شده است و زندگی شهید «محسن فخری‌زاد» را روایت می‌کند.

نویسنده کتاب شهید «محسن فخری‌زاد» توانسته این کتاب را در قالب شانزده فصل و 239صفحه گردآوری کند. در 22صفحه پایانی این کتاب می‌توانید تصاویری از این شهید را مشاهده کنید.

در مقدمه این کتاب آمده است: «وقتی اسمش از رسانه‌های بیگانه اعلام شد دانستم این نام بدخواهان انقلاب اسلامی و ایران را بسیار عصبانی کرده است. این گذشت، تا عصر آن جمعه سیاه، هفتم آذر 1399، خبر آمد که دانشمند ما را در جاده آبسرد دماوند به شهادت رسانده‌اند. پیام‌های تسلیت منتشر و تشییع باشکوهی در تهران و مشهد و قم برگزار شد. اما  باز محسن فخری‌زاده در حد نام یک دانشمند (بااندکی اطلاعات) باقی ماند.

گمنامی تا آنجا که رهبر معظم انقلاب در دیدار با خانواده شهید از اخلاص کم‌نظیر او یاد کرده و فرموده: « اگر کار را برای خدا انجام دهی می‌شود این که نخبگان و برجستگان علمی در حوزه‌های مختلف حسرت می‌خورند که چرا قبل از شهادت ایشان را نمی‌شناختیم.»

در برشی از کتاب می‌خوانیم: «از کردستان آمده بود. عادت داشت هر وقت می‌آمد اول می‌رفت خانه، مادرش را می‌دید و بلافاصله راهی حرم می‌شد. مدتی هم که در قم بود معمولا هر روز به حرم و زیارت حضرت معصومه(س) می‌رفت. زمستان از نیمه گذشته بود. سال 1360، قم زمستان سردی می‌گذراند. آن شب محسن که از حرم برگشت یکراست خودش را به بخاری رساند. لباسش زیر باران خیس شده بود. خواهر بزرگترش اکرم و خواهر برادرهای کوچکتر: اشرف، مهین، فرح، مجید و سعید همگی از اینکه داداش محسن را کنارشان می‌دیدند خوشحال بودند. مادر قابلمه دم پختک، غذای مورد علاقه بچه‌ها را گذاشت روی بخاری و تا فرصتی که دخترها کم کم سفره را پهن کنند کنار محسن نشست و موضوع خواستگاری را پیش کشید: «مامان بی‌مقدمه گفت: خب محسن جان چه کار کنم؟ نظرت چیه بالاخره بروم خواستگاری یا نه؟» تا اسم خواستگاری آمد همه نگاهشان برگشت به صورت محسن. سرش را انداخت پایین، با متانت و لحن آرام گفت: «نه مامان، بنده خدایی که شما گفتید به درد من نمی‌خوره. آن‌ها اهل تجملات‌اند. من کسی را می‌‌خواهم که فقط لیمانو اخلاص داشته باشه، کسی که حاضر باشه کنار من زندگی را از صفر شروع کنه!» مامان پرسید: «کسی را مدنظر داری؟» محسن گفت: «بله، یکی از دوستانم خانواده‌ایی را معرفی کرده، چهار دختر دارند که در مسجد فعالیت می‌کنند، به خانم‌ها فی سبیل‌الله قرآن یاد می‌دهند. اگر موافقید برای دختر بزرگشان برویم خواستگاری.»

مامان پیش از این چند دختر از دوست و فامیل را نشان کرده بود و محسن موافق نبود، ولی این‌بار خودش دختری را معرفی می‌کرد. با مامان و بابا رفتیم تهران دختر بزرگ خانواده آقای قاسمی را خواستگاری کردیم؛ الحمدالله همه شرایط مطابق با معیارهای محسن بود.»

کتاب شهید «تویی که نشناختمت» مجموعه‌ای از زندگی شهید «محسن فخری‌زاده» است که به قلم «سعید علامیان»، در قطع رقعی، در 239 صفحه و با شمارگان 1000 نسخه، با صفحه آرایی «محمد صمدی» به چاپ رسیده است.

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده