جمعه, ۲۶ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۳۹
نویدشاهد- «سه روايت از يك مرد» عنوان رمانی از محمدرضا بايرامی است كه بر اساس زندگي نامه «شهيد حسين علم الهدی» از فرماندهان سپاه خوزستان در سه بخش نوشته شده است. در كتاب «سه روايت از يك مرد » نويسنده از زوايه ديد سه نفر با سه ديدگاه متفاوت زندگي شهيد علم الهدی را در قالب داستان بيان می كند: نفر اول شكنجه گر ساواك است كه در زندان او را ديده و شكنجه كرده و عقده ی از پا در آوردن او به دلش مانده. نفر دوم همرزم او در جبهه های نبرد است كه شاهد رشادت ها، برنامه ريزی، ايمان و از خودگذشتگی های اوست. نفر سوم يك نفر بلدچی است كه علم الهدی ردش را می گيرد و از او می خواهد راهنمای آنها در شب های تيره ی عمليات و شناسايی باشد و آنچنان دلش را مي برد كه تا به شهادت بر سر پيمانی كه با او بسته مي ماند. روایت زیر از نفر دوم که همرزم شهید است را می خوانید.

سه روايت از یک مرد

آقاي محترم! به من نوشته اید که داریـد مطـالبی جمـع مـی کنیـد تـا درباره ی حسین علم الهدی کتابی بنویسید. شاید این کار شدنی باشد، امـا یادتان نرود که حسین در هیچ کتابی نمی گنجـد . گـاهی حتـی بـه نظـرم میرسد که نوشتن یا گفتن درباره ی حسـین ، بـه نـوعی محـدود کـردن اوست و دور از انصاف از طرفی هم به شما حـق مـی دهـم کـه چنـین هدفی را دنبال کنید، منتها انتظار دارم در نوشـته ی خـود یـادآوری کنیـد آنچه از قلم شما جاری شده یا آنچه که دیگران گفته اند و شما نوشته اید، تنها بخشی از حسین است و نه همـه ی او. اگـر چنـین کـاری صـورت نگیرد، راستش به نظرم میرسد که در حق حسین، ظلم شده است.
من اهل اغراق نیستم و فکر هـم نمـی کـنم کـه بـا اغـراق کـردن درباره شخصیتی ـ به خصوص اگر آن شخصـیت، شـهید عزیـزی مثل علم الهدی باشد ـ بتوانیم کمکی به او بکنیم، اما بـا تمـام وجـود عرض میکنم که حسین علم الهدی، شخصیتی باورناپـذیر داشـت  و تنها کسانی این حرف را میفهمند که او را شناخته باشند و البته شما میتوانید تعدادی از آنها را در شهرهای مختلف پیدا کنید و درستی حرف مرا از زبان آنها هم بشنوید.
او در زمینـه هـای مختلفـی سـرآمد بـود. در امـور فرهنگـی، در عملیات نظامی، در قدرت برنامه ریزی، در سـازمان دهـی ، در اخـلاق خوب داشتن و در خیلی چیزهای دیگر. نکته عجیب این است که اگر کسی در یک زمینه با حسین آشنا مـی شـد، هـیچ نمـی توانسـت تصور کند که او در زمینه های دیگر هم سرآمد است. چرا که حسین در همان زمینه، آنقدر توانایی و مهارت و تسلط داشـت کـه بیننـده فکر میکرد با فردی رو به روست که تـلاش زیـادی کـرده و در آن زمینه، متخصص شده. یعنی با فردی رو به روست که مثلاً تمام هـم و غم خود را صرف مطالعه و تحقیق در تاریخ اسلام و نهج البلاغه و قرآن کرده و بنابراین در این زمینه ها کارشناس است. توانایی خـوب سخنرانی کردن هم می توانست از تبعات این گونه مطالعات باشـد  و حتماً شما میدانید کـه حسـین در سـپاه پاسـداران، جهادسـازندگی، مرکز تربیت معلم و جاهاي دیگر، از ایـن گونـه کـلاس هـا داشـت و روزی هشت تا ده ساعت تدریس می کرد و سطح تدریس او آنقـدر بالا بود که دیگران را به شگفتی وا می داشت.
به هرحال من از فعالیت های قبل از انقـلاب، از آتـش زدن سـیرك مصری ها، از تظاهرات عاشورای سال 53 و حتی فعالیتهای سالهـای اوج انقلاب حسین، با شما سخن نخواهم گفت همانطور که خودتـان خواسته اید. شما می توانید اینها را از دیگـران بپرسـید . مـن هـم البتـه دقیق در جریان آنها نیستم و تنها چیزهایی را میدانـم کـه از دیگـران شنیده ام. بنابراین، آنچه من برای شما می نویسم، شامل فعالیت های بعد از انقلاب حسین می شود و البته نه شامل همـه ی آنهـا . نوشـته ی مـن بخشی از فعالیتهای حسـین را در برمـی گیـرد کـه خـودم شـاهدش بوده ام یا به نوعی در جریان آنها قرار گرفتـه ام و البتـه بیشـتر قصـدم این است که از بعد نظامی شخصیت حسین در طول جنگ بگویم. مـرا خواهید بخشید اگر که نتوانسته باشـم بعضـی از حـوادث را بـه طـور دقیق بیان کرده یا بعضی از تاریخها را پس و پیش گفته باشم.
امروز نزدیک به 20 سال از آن روزها میگذرد و شما میدانیـد کـه من حدود ده سال در اسارت بوده ام و در طی این سـال هـای سـخت ، همواره تنها حسرتم این بوده است که چرا آن تیر کالیبر 50 ،بـه جـای پا، به قلب من ننشست و افتخار همراهی حسین را تا آخر پیدا نکردم. البته فکرش را که میکنم، به این نتیجه میرسم که حق همین بود که اتفاق افتاد. هرکسی به اندازه ی لیاقـت خـود بهـره منـد مـی شـود .
حسین به آن جایی رسید که باید میرسید و من در جایی مانـدم کـه باید می ماندم. شما حتمـاً مـی دانیـد کـه بعـد از انقـلاب ، حسـین در ساختمان استانداری کار می کرد. کمیته ای در آن جا تشکیل شده بـود که فعالیت های مختلفی داشـت کـه عمـده ی آن، دسـتگیری عوامـل ساواك در سطح استان بود و لابد برای شما جالب خواهـد بـود کـه بدانید که به همت مردم و همین کمیته، معبر و سروان نبوی ـ که در پادگان لشکر 92 زرهی، حسین را بسیار شکنجه کرده بود ـ دسـتگیر شده بودند. معبر همان شکنجه گر بد چهره و خشنی بـود کـه بارهـاحسین را زیر سختترین شکنجه هـا قـرار داده بـود و حسـین را از سالها پیش می شناخت.
در ایــن زمــان، حســین بــرای رفــت و آمــد در شــهر، از یــک موتورگازی استفاده می کرد. آنطور که من شنیده ام، پول خرید همین موتور را هم از برادرش کاظم قرض کرده بود و هر ماه، قسـط آن را می پرداخت. او در نقاط مختلف شهر، کلاس داشت و بـرای رسـیدن به آنها، از این موتور استفاده می کرد. سپاه هم مدتی بود که تشـکیل شده بود و حسین در شورای فرماندهی آن حضور فعالی داشـت تـا بخش های فرهنگی را تقویت کنـد . از جملـه افـرادی کـه در کـار تدریس به حسین کمک می کردنـد، اصغر گندمکار، رضـا پیـرزاده ، سعید درخشان، صادق آهنگران و چند نفر دیگر بودند. اصغر گندمکار، رضا پیرزاده و سـعید درخشـان ، همـان طـور کـه حتماً می دانید، بعداً شهید شدند. در همان سال یادم هست کـه یـک بار حسین را به دادگاه انقلاب خواستند.
آن روز، روز محاکمه شکنجه گران حسین بود و لابد مـی دانیـد کـه حسـین در آن روز شـکنجه گـر حکومـت نظـامی را بخشـید و نامه ای هم برای او نوشته بود که بـه دسـتش داد. گویـا اواخـر بهـار سال 58 بود. یعنی هنوز دو ـ سه ماهی به شروع جنـگ بـاقی مانـده بود. از فعالیت های دیگر حسین در این ایام، افشای چهره تیمسـار مدنی بود که فکـر نمـی کـنم بـازگویی جزییـات آن از عهـده ی مـن بربیاید و البته شما هم نوشته بودید کـه بنـده بـه عنـوان یـک همـراه قدیمی در طول جنگ، از آن لحظات به یادماندنی برای شـما بگـویم و از حماسه دشت هویزه که در آن صادقتـرین یـاران حسـین بـه همراه او شهید شدند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده