زندگینامه شهید علی حاجبی
نوید شاهد - شهید «علی حاجبی» از شهدای دوران دفاع مقدس است که با اختراع دستگاهی باعث شد سیم های مورد نیاز روی زمین در امان بماند. زندگینامه این شهید نخبه را درادامه می خوانید.

کار می کرد تا مخارج تحصیل خود را در تامین کند

نوید شاهد: علي حاجبي فرزند غلام و حكيمه، در چهارم فروردين ماه سال 1341 در روستاي رودخانه از توابع شهرستان رودان استان هرمزگان، به دنيا آمد.  كودكي آرام و ساكت بود و از همان ابتدا به همراه پدر و مادر در مراسم ديني و مذهبي شركت مي كرد.  دوره ابتدايي را در روستاي خودشان گذراند.

از هوش و استعداد خوبي در مدرسه، برخوردار بود و معلم هايش از او رضايت داشتند.

تحصيلات راهنمايي را در مدرسه ي فارابي رودخانه آغاز كرد و از همان ابتدا نفرت خود را نسبت به رژيم پهلوي، با نوشتن شعارهايي عليه خوانين آن منطقه بر در و ديوار مدرسه، نشان مي داد.

بسيار كنجكاو بود و علاقه فراواني به ورزش داشت. با همان سن و سال كم، از نظر اخلاقي خيلي بزرگوار بود.

در کنار تحصیل کار هم می کرد و خرج تحصیل خود را در می آورد و همیشه حرف حق میزد

سعي مي كرد هميشه حرف حق بزند و اگر كسي حرف زور مي گفت، در مقابل او مي ايستاد.

پس از اتمام دوره راهنمايي، در دبيرستان دكتر شريعتي (فعلي ) در بندر لنگه، در رشته ي علوم تجربي ثبت نام كرد.

علي در كنار تحصيل دايماً كار مي كرد تا مخارج تحصيل خود را تهيه كند. او براي كار، به همراه دوستانش، تابستان ها به بندر لنگه و جزيره ي كيش مي رفت. در سال سوم متوسطه بود كه حركت هاي انقلابي مردم مسلمان شروع شد بيشتر همراه با دانش آموزان دبيرستان در راهپيمايي هاي بندر لنگه شركت مي كرد و همراه با دوستانش به مغازه هاي مشروب فروشي حمله مي كردند.

به دليل مشكلات سخت زندگي، از ادامه ي تحصيل منصرف شد. وقتي6  ساله بود خانه و ملك آن ها توسط ايادي رژيم پهلوي از جمله علم و قوام و دختر قوام تصرف شد. واجبات ديني را به خوبي انجام مي داد. و در مراسم دعاي كميل و توسل، شركت مي كرد، نمازهاي يوميه ي خود را با جماعت مي خواند و قرآن را تلاوت مي كرد و هميشه نماز شب مي خواند . علاقه خاصي به ائمه ي اطهار(عليهم السلام ) داشت و هميشه در مراسم عزاداري اين عزيزان شركت مي كرد. ابتدا وارد جهاد سازندگي و با تشكيل سپاه پاسداران، در بندر عباس به عضويت اين نهاد مقدس درآمد در سال 1359  وارد تشكيلات شهيد چمران شد.

خیلی صبور و مقاوم بود و صله رحم برایش خیلی اهمیت داشت

در هر فرصتي صله ي رحم انجام مي داد. از دوستان و آشنايان سركشي مي كرد و جوياي احوال آنان مي شد.

در رعايت بيت المال، بسيار دقيق بود و در برابر مشكلات و ناملايمات زندگي بسيار صبور و مقاوم بود.

در تاریخ 1363/7/7 با خانم تهمینه حبیب اللهی، ازدواج نمود. تهمينه حبيب اللهي، همسرش، مي گويد: « قبل از تولد فرزندانم، سفارش  مي كرد اگر فرزندي از ما به جا ماند و دختر بود، نامش را زينب و اگر پسر بود نامش را حسين بگذار و سعي كن آن ها را حسين وار و زينب وار، تربيت كني . طوري باشند كه به عنوان بازويي بسيار قوي براي انقلاب و اسلام باشند.»

دو دختر به نام هاي زينب و زكيه، از آن بزرگوار به يادگار مانده است.

از طريق سپاه پاسداران، لشكر ثارالله، به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام گرديد. از سال 1360 به طور مداوم در جبهه ها شركت داشت، كمتر به مرخصي مي آمد و اگر براي مأموريتي مي آمد سري به خانواده اش مي زد، آخرين مرخصي او يك ماه قبل از شهادت و به مدت يك ساعت بود.

5 سال در جبهه حضور داشت و در عمليات هاي مختلف فعاليت داشت . از جمله: عمليات ثامن الائمه (ع)، طريق القدس، والفجر مقدماتي، والفجر يك، والفجر 2 ، والفجر 3، والفجر 4، عمليات خيبر، عمليات عاشورا، عمليات بدر، والفجر 8، آزادسازي مهران و كربلاي يك . در سال 1362 جهت برقراري ارتباط با سيم از سنگرهاي فرماندهي به خط مقدم دستگاهي را اختراع نمود كه عقب يك دستگاه تراكتور نصب مي شد و سيم هاي مورد نياز را با كندن زمين در عمق 60 سانتي متري قرار مي داد و بدين وسيله سيم ها در امان مي ماندند. اين ابتكار به جاي يك گروهان مخابرات عمل مي كرد و با يك تراكتور و دو نيرو امكان پذير بود.

شهيد حاجبي شجاع و با جرأت بود و در موقعيت هاي جنگي، در سخت ترين شرايط، با خونسردي برخورد مي كرد. اهل حرف نبود و بيشتر عمل مي كرد. از نظر جسمي، قوي و جسور بود و از مديريت و تدبير خوبي برخوردار بود.

مسئوليت هاي وي در جبهه عبارتند از: مسئول مخابرات لشكر، مسئول يگان دريايي لشكر، معاون ستاد لشكر، جانشين مسئول ستاد لشكر . در پشت جبهه، در جذب نيروهاي بسيجي براي جبهه فعاليت مي كرد.

تهمينه حبيب اللهي، همسرش، مي گويد: « قبل از شهادت علي، زينب  ماه داشت و هميشه، بچه ي ساكت و آرامي بود، شب عمليات كربلاي يك به شدت گريه مي كرد و هر كاري مي كردم آرام نمي گرفت و مرتب بابا بابا مي كرد و من مطمئن بودم كه يك اتفاق مي افتد. در عمليات كربلاي   1 با توجه به اينكه آقاي عسكري مجروح شده بود (مسئول ستاد لشكر) ايشان كليه مسئوليت ستاد را انجام مي داد. يعني هم مسئول ستاد لشكر و هم معاونت ستاد لشكر بود.

بزرگترين آرزويش شهادت بود و هميشه مي گفت: دعا كن كه من به آرزوي خود برسم.»

سرانجام در دهم تير ماه سال 1365 ، در عمليات كربلاي يك در منطقه مهران، بر اثر اصابت تركش به ناحيه ي سينه و گردن، به شهادت رسيد.

پيكر پاكش پس از تشييع، در رودخانه بندر عباس از توابع رودان و در محل مسجد نبي اكرم(ص)به خاك سپرده شد. شهيد در هنگام عزاداري ها و دعاها گاه گاهي به اين مكان مي آمد و قرآن و دعا تلاوت مي نمود و در يكي از شب ها بعد از نماز مغرب و عشا در حالي كه از در مسجد خارج مي شد ايستاد و رويش را به طرف محوطه مسجد نمود و گفت: يكي از ماها شهيد مي شود و در اين مسجد دفن مي شود.

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ / زندگینامه فرماندهان شهید استان کرمان

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده