شهید سقوط مجسمه طاغوت در تربت حیدریه
مصطفی همزمان با ایام عید قربان و نیمه خردادماه سال ۱۳۳۹ در شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد. وی اولین فرزند آقای علی اکبر امامی وخانم زهرا غفاری بود. در ۵ سا لگی به مکتب مرحوم آقا سید رفت و در مدت یکسال و نیم قرائت تمام قرآن را فرا گرفت.
دوره ابتدایی را در دبستان حجت(عج) و دوره راهنمائی را در مدرسه راهنمایی علی تمدن به پایان رساند. وی هر سال در خرداد و با معدل خوبی قبول می شد. در رشته برق هنرستان صنعتی طالقانی مشغول به تحصیل شد و هر موقع که وسایل برقی خانه یا اقوام خراب می شد دست مصطفی به تعمیر بود.
اوقات فراغتش را در خواربار فروشی به پدر کمک می کرد. در هیات والیبال حضور داشت. به بازی هندبال هم علاقه عجیبی داشت، در خردادماه ۵۷ در رشته برق دیپلمش را گرفت و در کنکور شرکت کرد ولی چون در رشته دلخواهش قبول نشد به انتظار شرکت در کنکور سال بعد به کار در جوشکاری وآهن فروشی مشغول شد.
مصطفی در رشته جوشکاری و آهنگری خیلی ماهر بود. روز نهم دیماه ۵۷ ودر ماه محرم او با یک چوب دستی از خانه بیرون رفت که درگیری با مأموران رژیم از مسجد جامع شروع شد، اولین جایی که ضربه زدند بانک سپه مرکزی بود چون دو عدد مجسمه گچی شاه در داخل بانک نصب شده بود و قبل از آن چند بار به رئیس بانک تذکر داده بودند که مجسمه ها را بردارد ولی رئیس بانک توجه نمی کرد.
او همان روز وارد بانک شد. و مجسمه ها را با چوب شکست که رئیس بانک به شهربانی تلفن زده بود درگیری از همان لحظه شروع شد.
مصطفی برای سرنگونی مجسمه طاغوت در میدان مجسمه با کمک دیگران و آوردن وسایل هوابرش وسیم بکسل و گذاشتن نردبان، بر دوش افراد بالارفت و با آن که تیراندازی می شد و تا آن لحظه چند نفر شهید شده بودند. در حالی که شعله هوا برش را تنظیم وآهن های پای مجسمه را می برید مردم تکبیر گویان شعار مرگ ” بر سلسله پهلوی” را سر می دادند که تیری به طرف وی شلیک شد و شربت شهادت نوشید.
شهید مصطفی امامی ۱۸ سال سن داشت و مزار ش در بهشت عسکری تربت حیدریه واقع است.
پخش اعلامیه : آن زمان مسجد جامع سقفی کوتاه و گنبدی داشت درمحل ورودی داخل مسجد جامع محل نماز خواندن , یک بالکن قرار داشت که چند پله ای می خورد که نمازخانه خانم ها بود و مصطفی چندبار به بالای آن جا می رفت و بعد از چند دقیقه که سخنرانی به پایان می رسید اعلامیه ها را از بالا به پایین می ریخت او با نهایت شجاعت و بدون ترس از مأموران شاه و ساواک که همیشه مسجد جامع را زیر نظر داشتند این کار را می کرد.
«خاطره برادر دانش آموز شهید مصطفی امامی»
آخرین دیدار : صبح روز نهم دی ماه ۵۷ بود برابر با اواخر محرم که وی شب تا صبح در خانه ی مرحوم حاج آقای طباطبایی (که بعد ها امام جمعه شهرستان بودند) به خاطر حفظ جان ایشان نگهبانی می داد و صبح به خانه آمد و با اعضای خانواده خداحافظی کرد و گفت شاید امروز (۹ دی ماه ۵۷)روز خونباری باشد ، اگر من را ندیدید حلالم کنید .
منبع: پرونده فرهنگی شهداء اداره هنری اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امورایثارگران خراسان رضوی