برادر شهيدم در مشهد دبير حزب استان خراسان بود و من هم در قسمت امورشهرستانهاي حزب در خدمت ايشان بودم . جلسه اي در تهران تشكيل مي شد كه اداره آن با آقاي بهشتي بود. چند روز قبل از شهادت ايشان بود نشسته بوديم و به سخنانشان گوش مي داديم كه ناگهان اذان مغرب گفته شد. آقاي بهشتي جلسه راتمام كردند و براي وضو به بيرون از جلسه آمدند و لباسشان را درآوردند و با آن قامت رشيدي كه داشتند مهياي وضو شدند. من هم همراه ايشان حركت كردم .تصور مي كردم چون لباس شخصي پوشيده بودم لابد مرا شناخته اند چون خيلي به بنده اظهار ادب و تواضع و بزرگواري كردند. از ايشان پرسيدم آقاي دكتر شما مرامي شناسيد؟ گفتند نه . گفتم هاشمي نژاد هستم برادر آقاي سيد عبدالكريم هاشمي نژاد از مشهد. خيلي اظهار خوشوقتي كردند از اينكه در آن شرايط امنيتي حساس آن گونه در جلسه حضور يافته بودم و فرمودند كار خوبي كرديد، ضرورتي ندارد در اين شرايط با لباس آخوندي رفت و آمد كنيد.
در جلسه ديگري هم كه قبل از اين در حزب در خدمتشان بوديم بحث هنوز بايدادامه پيدا مي كرد كه جلسه را قطع كردند و گفتند چون وقت نماز رسيده است اول نمازمان را مي خوانيم بعد بحث را ادامه مي دهيم .
حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد هاشمي نژاد
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده