شهدای عملیات بیت المقدس؛
دوشنبه, ۰۲ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۵۱
شهید علی دوستانی دزفولی از شهدای دفاع مقدس و دایی حسین ناجی است، حسین یکسال کوچک تر بود. یک روح بی قرار که با رفتن حسین، بی قرارتر شد و تا به او نرسید آرام نگرفت. روایت هایی شنیدنی از این دایی و خواهرزاده را از زبان دوستان و همرزمانش در نوید شاهد خوزستان بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید علی دوستانی دزفولی یکم فروردين 1338، در شهرستان دزفول ديده به جهان گشود. پدرش محمدحسين، ميو هفروش بود و مادرش هاجر نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. ازدواج كرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. دوازدهم ارديبهشت 1361، در خرمشهر بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار وي در شهيدآباد زادگاهش قرار دارد. 

متن خاطره:

قبل از انقلاب یک گروه در مسجد جهت فعالیت­های انقلابی تشکیل شد که برخی تظاهرات­ ها را سازماندهی می­کردند. عناصر اصلی این گروه حسین ناجی و علی دوستانی بودند. برای توسعه­ ی این گروه و جذب جوانان، شب­ها درب منازل بچه­ های محلات اطراف مسجد می­رفتیم و سعی می­کردیم با توضیح و تشریح مسائل برای جوانان و خانواده­ هایشان، به قول معروف بصیرت­ افزایی کنیم و مردم را با ماهیت رژیم و دیدگاه­ های حضرت امام(ره) آشنا کنیم.

چند روزی بود که من همراه بچه­ ها نرفته بودم و ازشان فاصله گرفته بودم و دلیل عمده­ اش هم خانواده بودند که از ترس گرفتاری در دام ساواک، اجازه­ ی این فعالیت­ها را نمی­دادند. یک شب همین­طور که گوشه ­ی اتاق نشسته بودم، ناگهان از پشت پنجره­ ی اتاقم صدای شعار دادن بلند شد. عده ­ای با هم شعار می­دادند: «ایران در انتظاره… علی چه وقتِ خوابه…؟!»

اکثر صداها آشنا بود. حسین ناجی و علی دوستانی دزفولی و بچه های خودمان بودند که آمده بودند سراغم که مرا هم با خود ببرند. اینجا بود که دیگر پدر و مادرم کوتاه آمدند و من هم دوباره با بچه ­ها همراه شدم.

یک روح در دو بدن

حسین ناجی و علی دوستانی، یک روح بودند در دو بدن و این واقعیتی بود که همه به چشم می­دیدند. از نوع تفکر تا نوع حرکات و رفتارشان شبیه به هم بود و ارتباطشان هم بسیار صمیمی و دوستانه. علاقه ­ای به هم داشتند، وصف نشدنی و عجیب و غریب و رفتاری سرشار از مهر و محبت و احترام.

یکی از برنامه­ های همیشگی علی و حسین این بود که قبل از اذان می­رفتند سراغ بچه ­هایی که شب قبل در جلسه قرآن حاضر نشده بودند تا هم حال و احوالی کرده باشند و هم پرس و جویی کنند که چرا شب گذشته آن بنده­ ی خدا مسجد نبوده است تا اگر مشکلی برایش پیش آمده است، رفع و رجوع کنند. تا این اندازه دلسوز جلسه قرآن بودند و استحکام جلسه برایشان اهمیت داشت.

اگر احیاناً کسی از بچه­ ها به دلایلی ناراحت شده بود و مسجد نیامده بود، با استدلال و گفتگویی سرشار از متانت و مهربانی، راضی­اش می­ کردند به مسجد و جلسه قرآن برگردد و با این تکنیک همیشه هوای نیروهای جلسه قرآن را داشتند و سعی در حفظ و گسترش نیروهای جلسات قرائت قرآن می­کردند. حسین و داییش علی دوستانی، از زبده­ ترین نیروهای کادرساز جلسات قرآن بودند.

این کتاب به درد نمی­خورد

علی دوستانی بسیار با سواد بود و پرمعلومات بود. دانشجوی دانشگاه علم و صنعت تهران بود و در تهران چادر فروش کتاب برپا می­کرد. او شناخت خوبی نسبت به کتب مختلف داشت. ما با استفاده از حسین ناجی و علی دوستانی، بهترین، مفیدترین و مؤثرترین کتب را تهیه می­کردیم و در اختیار مردم قرار می­دادیم. گاهی آنها با ورق زدن یک کتاب و مطالعه­ ی چند دقیقه ­ای آن می­گفتند: «این کتاب به درد نمی­خوره! برگردونید!» و ما هم هر تعداد جلد از آن کتاب را تهیه کرده بودیم، پس می­فرستادیم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده