نوید شاهد - شهید "امیر جراح" در وصیت‌نامه خود می‌نویسد: «از دانش‌آموزان به خصوص هم‌کلاسی‌هایم می‌خواهم که درس بخوانند؛ زیرا آینده این مملکت به دست جوانان است.» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز دانشجو، شما را به مطالعه فرازهایی از وصیت‌نامه این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.

وضیت جراح

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید امیر جراح پانزدهم شهريور ۱۳۴۷ در شهرستان تهران به دنيا آمد. پدرش شعبانعلی كارمند بود و مادرش صديقه نام داشت. دانشجوی سال اول کارشناسی بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و نهم تير ۱۳۶۶ در جزيره مجنون عراق بر اثر اصابت تركش آرپی‏‌جی به كتف، شهيد شد. مزارش در گلزار شهدای فردوس‌رضای شهرستان دامغان واقع است.

فرازهایی از وصیت‌نامه شهید:

ای معشوق عاشق نواز!
هر سر مویم ثناخوان تو باد ای چهره جميل و نامتناهی که در آینه آفرینش همه نقش‌ها و صورتگری‌ها از توست. ای معشوق عاشق نواز! ای شیرین کار شورآفرین! ای تنها واژه پرستیدنی. ای کلام آغازین و واپسین! ای پژواک همه فریادها! ای دلربای همه دلدادگان و ای بی‌‍آغاز بی‌پایان!

پروردگارا! من همه هیچم و هر چه هستی تویی. من همه زوالم و جاوید تویی، من نیازم و صمد تویی. آفریدگارم! معبودم و معشوقم!

به نام آن‌کس که جان‌ها همه پروانه اوست.

با سلام و درود بی‌کران خدمت امام عزیز و با سلام به روان پاک شهیدان از کربلای حسینی تا کربلای ایران.

اینجانب با چشمی باز و با آگاهی کامل، هدفم را که همانا دفاع از اسلام عزیز و لبیک گفتن به ندای رهبر کبیر انقلاب است، انتخاب کردم و از خداوند متعال می‌خواهم که مرا در این راه ثابت‌قدم بدارد و اعمال مرا هر چند که ناقص و کم ارزش است مورد قبول درگاه احديتش قرار دهد. مرا از سربازان واقعی امام زمان (عج) قرار دهد. از خداوند منان عاجزانه می‌خواهم امام عزیزمان را تا انقلاب حضرت مهدی (عج) سلامت بدارد و رزمندگان غیورمان را هر چه سریع‌تر به پیروزی نهایی برساند.

آینده این مملکت به دست جوانان
از امت شهیدپرور ایران می‌خواهم همیشه در صحنه حضور داشته باشند و هیچ‌گاه امام را تنها نگذارند. از خانواده عزیزم می‌خواهم که اگر مشیت الهی بر این قرار گرفت که شهید شدم، در مرگم بی‌تابی نکنید و صبر پیشه‌کنید که خداوند صابران را دوست دارد. از دانش‌آموزان به خصوص هم‌کلاسی‌هایم می‌خواهم که درس بخوانند؛ زیرا آینده این مملکت به دست جوانان است.

خدایا می‌دانی که چه می‌کشم. پنداری که چون شمع ذوب می‌شوم اما از مردن نمی‌هراسم؛ فقط می‌ترسم بعد از ما ایمان را سر ببُرند و اگر بسوزیم هم که روشنایی می‌رود و جای خود را دوباره به شب می‌سپارد، پس چه باید کرد.

خدایا! ستاره‌ها که رفتند، تو خورشید را نگه‌دار.

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی




برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده