به گزارش نویدشاهدگیلان: در فصل ريزش برگان در مورخه 1339/2/9 لطف خدا شامل حال ما گرديد و فرزند پسري بر ما عطا نمود كه نامش را داود نهاديم تا رونق شب خانه محقر و صميمي ما باشد دوران كودكي چون برگ و باد گذشت و داود ما با اقتدا به مولاي متقيان و با گفتن اولين كلمه زندگي خويش يا علي روي پاي خود قرار گرفت.
زندگي روستايي در دوران ستم شاهي با مشكلات فراواني روبرو بود از جمله تحصيل فرزندانمان او مجبور بود هر روز با پياده فاصله ي بين منزل و مدرسه كه بيش از 8 كيلومتر بوده پياده طي نمايد و به كسب علم بپردازد شهيد داود از همان ابتدا با ديگر همسن و سالهاي خود تفاوتهاي آشكاري داشت بيشتر در فكر بود و به آينده مي انديشيد همراه با تحصيل كار و كارگري انجام مي داد تا باري از دوش مشكلات اقتصادي خانواده بردارد شهيد داود بسيار با وقار بود علاقه وافري به امام حسين(ع) داشت.
سالهاي زندگي او همراه با سختيهاي فراوان بود تا اينكه مبارزات مردمي ايران به رهبري امام خميني به پيروزي رسيد و او نيز مانند ساير اقشار مردم لبيك گويان به فرمان امام خويش مدرسه ها را تعطيل و به خيل مبارزان پيوست او پس از پيروزي انقلاب اسلامي موفق به اخذ ديپلم شد و پس از آن به خدمت مقدس سربازي رفت و پس از شركت كردن در چندين حمله بر عليه دشمن بعثي بالاخره به همان چيزي كه آرزويش بود رسيد و در مورخ 1362/10/18 در منطقه عملياتي حصر پيرانشهر به شهادت رسيد و به ديدار باقي شتافت.
او در آخرين مرخصي از همه دوستان و آشنايان خداحافظي كرد و از همه حلاليت طلبيد و گفت شهادت راهي است كه من انتخاب نمودم و مادرش او را در يك مكان با صفا و پر از درختان مي بيند كه منزلش نيز در آن جا قرار دارد مادرش از او سوال مي نمايد كه در آن جا چه مي كني به مادر مي گويد ناراحت نباش اينجا خانه من است تا سي سال ديگر تو نيز به نزدم مي آيي.