
قطره اي از آرزوهايم
اي كاش - اي كاش - اي كاش
اي كاش پدرم بود و يك بار دستم را براي بردن به مدرسه مي گرفت .
اي كاش پدرم بود و يك بار براي گرفت كارنامه ام مي آمد .
اي كاش وقتي خواهر كوچكم وقتي كه هفت ماه بعد از شهادت پدر به دنيا آمده بود
وقتي بابا بابا مي كرد بابا بود .
اي كاش وقتي خواهر كوچكم براي بازي با دخترهاي همسايه مي رفت وقتي پدرشان از
سركار مي آمد آنها مي دويدند و مي گفتند بابا آمده و خواهرم نيز با آنها مي دويد و
مي گفت بابا آمده بابا بود اي كاش وقتي كه توي آن روستا بوديم كه نه برق نه گاز و نه
آب شهر نه تلفني بود وقتي شبها از تاريكي گريه مي كرديم بابايمان بود .
اي كاش وقتي كه صدام ملعون به روستاي ما و پيربازار بمب باران مي كرد وقتي كه
صداي آژير قرمز مي آمد و خواهر سوم م كه دور دانه پدر بود و او را جوان صدا مي
كرد از شدت ترس دهانش لال ميشد پدرم بود اي كاش وقتي كه زلزله آمده بود و در
اتاقمان از بيرون قفل شده بود و ما چهار خواهر از ترس دام مادر را گرفته و گريه مي
كرديم پدرم بود . اي كاش موقع ازدواجمان بود .
اي كاش وقتي فرزندمان به دنيا مي آمد و بابا بود اي كاش بابا به خانه ما مي آمد و م
استكان چايي را برايش مي بردم اي كاش سرم را روي پاهايش مي گذاشتم اي كاش
برايش درد دل ميكردم .
اي كاش . . . اي كاش . . . و اي كاش
ولي پدر خوشحالم چون دختر تو هستم
تويي كه هدف والايي داشتي همه ي كاشهايم را فداي يك لحبه از فكر هدف هاي
قشنگت به تو افتخار مي كنم
اميدوارم تو هم به ما افتخار ك .
منبع : کتاب زیباترین خاطرات عمرم