گفت: چند تکه نان کپک زده در کوچه پیدا کردم، تمیز کردم و می خورم، شما هم اگر می خواهی بیا بخور.
نوید شاهد: در کوره های آجر پزی کارگری می کردم و در پایان روز دستمزد میگرفتم و به علی میدادم که نان بخرد.
آن روز دستمزدم را ندادند، بدون پول به منزل آمدم. علی پول خرید نان خواست، گفتم امروز پول ندارم؛ گفت اشکال ندارد امشب گرسنه می خوابم. بعد از مدتی دیدم علی چیزی می خورد، پرسیدم چه چیزی می خوری؟
گفت: چند تکه نان کپک زده در کوچه پیدا کردم، تمیز کردم و می خورم، شما هم اگر می خواهی بیا بخور.

راوی: مادر شهید علی شفیعی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده