شهید جعفر چرچی(الهی تبار) به روایت برادر:
چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۱۹
جعفر روحیه ای با نشاط و سرزنده داشت و در عین حال بسیار متواضع، فروتن و مهربان بود

جعفر مظهر صفا، تواضع و مهربانی بودبه گزارش نوید شاهد همدان: شهید جعفر چرچی هفدهم خرداد ماه سال ۱۳۴۷ در شهرستان همدان و در خانواده‌ای مذهبی و ساده زیست به دنیا آمد. پدرش ابوالحسن نام داشت. سال چهارم مقطع متوسطه در رشته علوم تجربی بود که پا به عرصه جهاد و دفاع مقدس نهاد. در فعالیت‌های مبارزاتی و انقلابی شرکت کرد و در راه پیروزی قیام بزرگ ملت ایران گام برداشت. لباس رزم به تن کرد و به عنوان نیروی داوطلب بسیجی راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. بارها مجروح شد و به مقام جانبازی نائل آمد. بیست و سوم دی ماه سال ۱۳۶۵ در جریان بمباران هوایی منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مرغ جانش به هوای دوست بال گشود. آرامگاه وی در گلزار شهدای باغ بهشت زادگاهش زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

همزمان با سالروز شهادت این مجاهد نستوه و رزمنده دلاور لشکر 32 انصار الحسین(ع) استان همدان، با "خلیل الهی تبار" برادر و همرزم شهید به گفتگو نشستیم.

خلیل الهی تبار:

خانواده 9 نفره ما از 4 پسر و سه دختر تشکیل شده بود که جعفر آخرین فرزند خانواده بود و مادر ما در دوران زندگی خود 9 نفر از محارم خود از جمله پسر، نوه ها، داماد، برادرزاده و خواهرزاده را در جنگ از دست داد.

جعفر در خرداد ماه 47 متولد شد و نخستین بار در سال 1361 به جبهه رفت و در عملیات والفجر 5 در منطقه چنگوله در زمستان 62 کمک آرپیجی زن و همرزم شهید "محمدتقی رستمی" شد. برادرم در این عملیات از ناحیه پا مجروح شد و تا پایان عمر این ترکش در بدنش باقی ماند.

چند ماهی در واحد اطلاعات عملیات در کنار شهید "علی چیت سازیان" ایفای خدمت کرد و در مقطعی نیز در گردان 154 حضرت علی اکبر و مقطعی نیز در گردان 155 حضرت علی اصغر قرار داشت.

برخی از دانش آموزان و دانشجویان به لحاظ مسائل درسی در سال 63 جهت آموزش تخصصی نیروهای ذخیره لشکر انصارالحسین(ع) سازماندهی شدند و در نزدیکی عملیات فراخوانده می شدند که در بازدید از مناطق عملیات خیبر، چشم جعفر آلوده به مواد شیمیایی و غبارهای منطقه شد و چشم چپ این شهید بزرگوار دچار مشکل شد و در مقطعی که در اطلاعات و عملیات بود به علت حفر یک چاه در منطقه جنگی، کبد وی به شدت آسیب دید.

در ادامه عملیات والفجر 8 در فاو عراق در بهار سال 65 به همراه هم به عملیات اعزام شدیم و با مشکلات جسمی که داشت ولی با این احوال در جبهه حاضر شد. در این عملیات به دلیل کوتاه بودن خاکریز و تیرس بودن دشمن تصمیم به حفر کانال گرفته شد که شبها رزمندگان اقدام به حفر کانال می کردند. شب هنگام که جعفر به سنگر باز می گشت با دست های تاول زده وی مواجهه می شدیم که بلافاصله حنا به روی تاول ها می زد.

شبی در تاریکی مطلق با خودروی تویوتا به منطقه رفتیم که در مسیر جاده با دست اندازهای زیادی مواجه بودیم و خودرو به شدت و با سختی تمام در این محور پر از چاله و بلندی حرکت می کرد. روی یکی از دست اندازها همه به هوا پرت شدیم و دوباره به داخل ماشین برگشتیم و تنها کسی که داخل ماشین نیفتاد جعفر بود که با وجود تجهیزات فراوانی که همراه داشت به خارج از ماشین در داخل جاده افتاد.

حال بدی به من دست داد چون جراحات زیادی در بدن داشت ولی با این احوال بلافاصله برخواست و فریاد زد که صبر کنید من جامانده ام، که آنجا از این همه آمادگی وی تعجب کردم.

پادگان شهید شکری پور در سد اکباتان در سال 65 نخستین پادگان آموزشی مردمی بود. جعفر در این پادگان، دو ماه مربی آموزشی بود و در عملیات جزیره مجنون به همراه خواهرزاده ام شهید"حمید دوروزی" به جبهه اعزام شدند و من در پادگان ماندم. در این عملیات خواهرزاده ام به فیض شهادت رسید و جعفر از ناحیه شکم به شدت مجروح شد به طوری که همه اعضای شکمش آسیب دیده بود و با مهار دست از بیرون ریختن اعضای شکم جلوگیری کرده بود. یکی از رزمندگان که دوست جعفر نیز بود با قایق برای بردن مجروحین و رزمندگان به منطقه اعزام و مجروحان زخمی را با خود به داخل قایق می برد، و به جعفر می گوید تو سرپا هستی و در اولویت انتقال قرار نداری و جعفر در پاسخ سکوت می کند و اولویت اعزام را به سایر رزمندگان می دهد.

سپس در سرویس های بعد جعفر به درمانگاه اعزام می شود و راننده قایق پس از دیدن شرایط جعفر در درمانگاه شرمنده وی می شود.

جعفر پس از انتقال به درمانگاه، به بیمارستانی در تهران اعزام و تحت درمان قرار می گیرد و هنگامی که یکی از دوستان رزمنده در تهران به ملاقات جعفر می رود، پس از اینکه جعفر به سرویس بهداشتی می رود دوست رزمنده روی تخت جعفر دراز می کشد و چند ساعتی به خواب عمیق فرو می رود و هنگامی که چشم باز می کند، شهید جعفر چرچی را ایستاده با آن شرایط وخیم در کنار تخت می بیند که طاقت بیدار کردن این رزمنده را نداشته است.

جعفر مظهر صفا، تواضع و مهربانی بود

پس از پایان دوران نقاهت برای عملیات های کربلای 4 و 5 به منطقه بازگشتیم و شهیدان غلامرضا و محمد صادق خدری دو خواهرزاده من در عملیات کربلای 4 و در یک شب به شهادت رسیدند که اتفاق خیلی سختی برای ما بود چرا که پیکرهای این عزیزان نیز بازنگشته بود. پس از این اتفاق با مسئول گردان صحبت کردم که به همدان بازگردیم و خانواده را در جریان بگذاریم.

فردای آن روز به روستای ابوشانک آبادان که مقر رزمندگان بود رفتم و به جعفر گفتم که می خواهم به همدان برای اعلام خبر شهادت بروم. وصیت نامه خود را به من داد که فهمیدم آخرین دیدار ما است و پس از آن من به همدان بازگشتم.

در 20 دی عملیات کربلای 5 جعفر به آرزوی خود رسید. در وصیت نامه خود به موارد جالبی اشاره کرده است به طوری که خطاب به خواهرم و مادر شهیدان حمید و سعید می گوید: "تو میدانی که من با حمید بسیار آمیخته بودم ولی بدان دوستی در دنیا زمانی معنا دارد که در آخرت هم دوست باشند"، که این مصداقی برای جوانان امروزی است که دوستی انتخاب کن که در آخرت به کار بیاید و در جایی دیگر می گوید "شهادت ارث ما است و بهترینی که به ما رسیده است".

جعفر همواره یاور کسانی بود که به کمک نیاز داشتند. به طور مثال در دوران کودکی وقتی مادرم برای خرید سبزی وی را به مزرعه در محله جولان می فرستاد با ساعت ها تاخیر باز می گشت و هنگامی که علت را جویا می شدیم می دیدیم ایستاده و به سبزی فروش محله کمک کرده است.

موقعیت شناسی، احساس مسئولیت و انجام وظیفه در زمان خود از ویژگی های اصلی این شهید بزرگوار بود. جعفر فردی بسیار معنوی بود و اخلاص در همه رفتار و عبادات وی مشهود بود و فردی بسیار با نشاط بود و در جمع های دوستانه بسیار خوش تعریف و بزله گو بود.

آرزو می کنم خداوند همه ما رو رهرو واقعی شهدا قرار دهد و قدر شهدا را بدانیم و یاد و نام آنها را زنده نگه داریم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده